رسالت ترانه امروز و دیروز

ترانه هایی که در گذر زمان هیچ گاه کهنه نمی شوند و همواره در تمام برهه های زندگی کاربردی هستند. پیوندی جدانشدنی است بین ترانه و زندگی روزمره ، تحولات اجتماعی سیاسی و خیلی از موارددیگر. با مثال چندین ترانه شاید این بحث ملموس تر به ذهن آید. ترانه ای به نام مرا ببوس ، ترانه سرا حیدر رقابی ، خواننده حسن گلنراقی ،آهنگساز مجید وفادار. این ترانه در بحبوحه کودتای کثیف 28 مرداد منتشر میشود و اقبال عمومی می یابد. عجین میشود این ترانه با اعدام چند افسر توده ای از جمله سرهنگ سیامک و خسرو روزبه و افکار عمومی داستانی برای این ترانه میسازد. بخش وسیعی از مردم آن زمان بر این باورند که هنگامی اعدام افسران حزب توده فرا میرسد سرهنگ سیامک این ترانه را برای دخترش میخواند.گرچه اینگونه نبوده است و بخاطر خفقان آن سالها خود جوش این باور همه گیر میشود. ترانه سرا و اهنگساز و خواننده این اثر ماندگار براین باور نیستند و در مصاحبه های خود به کرار به این موضوع اشاره کرده اند که اینگونه نبوده است. ترانه های بسیاردیگری نیز چنین بوده اند. مثلا ترانه شقایق از اردلان سرفزاز که داریوش اقبالی آن را میخواند اما این بار خود شاعر میگوید که آن را برای مرگ خسرو گل سرخی نوشته است و از ترانه های ماندگار اعتراضی به شمار میرود. اما ترانه هایی هم هستند که به زندگی روزمره و طبقات پایین جامعه میپردازد و بین مردم دهان به دهان میشود. ترانه ای است به نام زن بابای بد من از احمد معینی که شرح نامادری است که همیشه در فرهنگ ایرانی جای بحث بسیار داشته است. گرچه موسیقی این ترانه را خواننده ای به اصطلاح کوچه بازاری و لاله زاری خوانده است اما باز هم اقبال عمومی دارداما درقیاس با ترانه هایی که بار اعتراضی و سیاسی دارند کمتر دراذهان افکار عمومی مردم باقی می ماند. آلبوم بیداد اثر ماندگار استاد مشکاتیان ، صدای ملکوتی استاد شجریان و شعر از لسان الغیب . این آۀبوم گرچه در دهه 60 روانه بازار میشود و در موسیقی سنتی و اصیل جای میگیرد با این حال قشرهای متوسط و پایین جامعه با این اثر مانا ارتباط برقرار میکند، چرا که اشعار حافظ که هیچگاه بوی کهنگی به خود نمیگیرند با فضای آن سالها عجین میشود و باز اثر دیگر و ماندگار . اما آیا ترانه های امروز که در داخل کشور منتشر میشوند دارای چنین ویژگی هایی هستند؟ آیا ترانه های ماندگاری چون قبل منتشر خواهد شد. ؟ جواب این سوال را به عهده دوستان عزیز میگذارم .


فایل ترانه های نامبرده برای دانلود:


http://s3.picofile.com/file/7477975264/A_Moeini_Zanbaba_Bad_Man.wma.html   زن بابای بد من


 مراببوس                                     http://s3.picofile.com/file/7477990321/01.mp3.html



ترانه شقایق را که همه دارند.

سرگذشت حاجی بابای اصفهانی

http://ketabnak.com/images/covers/thumb_wyfgniow.jpg


در بخش معرفی کتاب نخستین بار کتاب حاجی بابای اصفهانی را برایتان گذاشته ام با پوشه دانلود کتاب. تا دوستان بتوانند این کتاب کمیاب را بخوانند و لذت ببرند. گرچه خوانندن کتاب از روی صفحه مانیتور آزاردهنده است ولی میتوان بخش بخش آن را در دوره های متوالی خواند.

معرفی کتاب از ویکی پدیا:

سرگذشت حاجی بابای اصفهانی  عنوان کتابی از جیمزموریه  مأمور سیاسی دولت انگلستان در دوران سلطنت فتحعلی شاه  است. این داستان در سال ۱۸۲۴ میلادی در لندن منتشر شده‌است. رمان شرح احوالات دلاک زادهٔ ادب آموخته‌ای است از اهالی اصفهان که در جوانی به خدمت یک تاجر ترک درآمده و پس از ماجراهایی طولانی به دربارقاجار راه می‌یابد و گزارشی از فساداداری این دوره به دست می‌دهد. موریه چهار سال بعد کتاب دیگری ذیل عنوان حاجی بابا در لندن  را منتشر ساخت که در واقع جلد دوم این مجموعه‌است.

ترجمۀ این کتاب به فارسی کار میرزا حبیب اصفهانی است که در واقع ترجمه‌ای بسیار آزاد است؛ به طوری که در بعضی جاها از سرودن شعر در خلق بعضی صحنه‌ها استفاده شده و بعضی می‌گویند اصولاً سمت و سو و محتوای داستان را عوض کرده‌است.

کریم امامی، مترجم و نویسندهٔ معروف، در مقاله‌ای که اولین بار در زمستان ۱۳۵۳ در دفتر هشتم کتاب امروز به چاپ رسیده‌است به بررسی دقیق این ترجمه (و مقایسهٔ آن با نسخه‌های انگلیسی و فرانسوی) پرداخته و نتیجهٔ او این است که این ترجمه هرچقدر خوب باشد ترجمهٔ دقیقی نیست و اضافات و کمی‌هایی دارد.


نشانی دانلود  کتاب :


http://s1.picofile.com/file/7476397311/haji_babaye_esfehani.pdf.html


اندیشه پویا


در این فضایی که نشریه ها و ماهنامه ها عمر کوتاهی دارند و بعد از مدتی روی پیشخوان دکه های روزنامه فروشی جای خالیش را حس و لمس میکنیم نشریه ای به نام اندیشه پویا شماره جدید آن آماده است . امید میرود که فضای خسته ی مطبوعات هوایی بخورد. اندیشه پویا با سردبیری رضا خجسته رحیمی از سه شنبه شماره 2 آن روی پیشخوان خواهیم دید

خانه نو

بالاخره از لوکس بلاگ آمدیم بلاگ اسکای. خداکند صاحبخانه سرای تازه با ما خوب تا کند. از بس که در لوکس بلاگ کوچکترین مشکلات بزرگترین مشکل برای نگارنده های وبلاگها بود. به امید نظرهای سازنده دوستان در شکل گیری وبلاگی پویاتر و ماندگار.

درخت گلابی

 

در بخش دوم هر هفته یک فیلم خوب یک فیلم ایرانی را انتخاب کردم با عنوان درخت گلابی از کارهای خوب داریوش مهرجویی .فیلم حدیث کودکی اکثر ماست. بازی فوق العاده گلشیفته در سنین نوجوانی ، داستان جذاب ،کارگردانی خوب استاد مهرجویی همه دست به دست هم داده است تا شاهد یکی از زیباترین فیلمهای تاریخ سینمای ایران باشیم. داستان فیلم اقتباسی از کتابی به همین نام نوشته خانم گلی ترقی است که به زیبایی هرچه تمام تر استاد مهرجویی آن را برروی پرده نقره ای آورده است.

خلاصه داستان   :

محمود نویسنده ای است که برای نوشتن باقیمانده ی کتاب جدید خود در پی یک کم کاری طولانی، به باغ پدری خود در دماوند پناه آورده است. اما در باغ درخت گلابی قدیمی که برای محمود سرشار از خاطره است میوه نداده و باغبانان از او می خواهند که در مراسمی آیینی برای ترساندن درخت و به بار نشستن دوباره ی آن شرکت کند و محمود می پذیرد و در این بین او به مرور خاطرات نوجوانی خود می پردازد، زمانی که شیفته ی دختر عمه اش بوده و با اینکه دختر از او بزرگتر است به او ابراز عشق می کند و برایش اشعار عاشقانه می گوید و با او ساعت ها در باغ به اجرای نمایشنامه های مختلف می پردازد، چرا که هر دو به ادبیات علاقه مندند اما روزی دختر برای خداحافظی می آید چون قصد دارد نزد پدرش که خارج از کشور است برود و محمود از او می خواهد که صبر کند و دختر می پذیرد، اما سال ها بعد که محمود وارد جریانات سیاسی می شود نامه های دختر را پاسخ نمی دهد و رفتنش را به تاریخی بعد موکول می کند تا اینکه بر اثر فعالیت های سیاسی به زندان می افتد و آن جا با دیدن یکی از اقوام دختر خبر فوت او را دریافت می کند. محمود در بازگشت از خاطرات خود به زمان حال، خود را در کنار درخت گلابی می بیند که چشم به محمود نوجوان که بالای درخت گلابی نشسته است دوخته و احساس نزدیکی عجیبی با درخت گلابی دارد.

مکتب یا میگو؟ بحث بر این است

میگو با همه هیاهوی خود آمد. خاطره ای که بی ارتباط با میگو هم نیست عزیزی برایم تعریف کرد. گفتم آن را با دوستان درمیان بگذارم تا شاید شیرینی این خاطره برای عزیزان هم تقسیم کرده باشم.

یکی از دوستان  سالهای 74 در حسینیه درس قران یا بقول خودمان مکتب گذاشته بود. تابستان گرم ، در سایه حسینیه روبه دریا حصیری را پهن کرده و شاگردان دور تادورش نشسته بودند و کمر به همت یادگیری قرآن. فاصله مکتب بچه ها تا دریا ده متر هم نمیشد و به همین خاطر گهگاهی در آن گرما نسیمی خنک از روی تن دریا  چهره های خسته و سوخته بچه ها  را نوازش میکرد.  گرچه حواس بچه ها بیشتر به دریاو دنیای پیرامون بود تا به قرآن ولی هرچه بود کلاس درس بود. بعضی از بچه ها برای جمع کردن میگو عطای مکتب و قرآن را به لقایش بخشیده بودند و سرمست بودند از اینکه آزادانه راه اسکله در پیش داشتند. به همین خاطر بعضی از شاگردان مکتب به محض تمام شدن درسشان چنان باسرعت عم جزء خود را به زیر چلشان میزدند و با شتاب هر چه تمام خودرا به کاروان بچه هایی میرساندند که میخواستند به اسکله برسند.

روزی علی میرعبدالله (پورسلمان) دست پسرش حامد را گرفته بود و به مکتب آمد. روبه معلم قران کرد و گفت : آغا این حامد پسرم پارسال عم جزء را پاره ای خوانده و میخواهم دوباره بیاورمش تا کمترتوی این گرما اسکله برای میگو برود. تمام اختیار دست شما آقای معلم . معلم قرآن با لبخندی حامد را به کنار خود فرا خواند و با خوشرویی گفت : بخوان ببینم تا کجا خوانده ای. حامد شروع به خواندن کرد . عم جزء را خوب خواند. حداقل تا سوره تکویر خواند. معلم از بابت حامد خیالش راحت شد که بلاخره کارش راحت تر است.

فردای آن روز حامد جزء نفرات آخر بود که باید درس قرآنش را پیش معلمش میخواند. معلم گفت : حامد جان از سوره قل هوالله شروع کن تا هر جا که رسیدی.چرا که تو مدتی اینجا نبودی و میخواهیم بیشتر با هم قرآن کار کنیم. چهره حامد در هم رفت . عم جزء را با ناامیدی باز کرد و شروع به خواندن کرد:بسم الله الرحمن الرحیم. هل هوالله احد.

معلم با تعجب پرسید : دوباره حامد جان بخوان متوجه نشدم عزیزم.

حامد دوباره بجای قل هل خواند. چشمان معلم قرآن از تعجب باز شده بود. رو به حامد کرد و گفت : دوباره بخوان . چه میخوانی . هل دیگر چیست .؟بگو قل. حامد گفت : هل . آن لبخند همیشگی معلم از چهره اش رخت بر بست و با تحکم و اعمال زور بیشتری به حامد گفت : تو که تا دیروز خوب میخواندی حالا چیست که به قُل می گویی هُل. ترکه را بیاورید.آن روی سکه معلم هویدا شد. غضب از سرو روی معلم می بارید. چند ترکه محکم به پشت حامد کوبید. دستانش را بالا برد و ترکه را محکم به دستان کوچک حامد فرود می آورد. بعد از چند لحظه خشونت بار حامد آب در چشمانش بازی میکرد و کم کم صدای هق هقش بلند شد. معلم با صدایی بلند و خشمگین روبه حامد کردو گفت : بخوان . حامد هق هق امانش را بریده بود و آب برگون هایش روان بود و با این حال گفت : هُ هُ هُ هُل . معلم دیگر زده بود به سیم آخر . این بار ترکه راضی کننده نبود. جامر را برداشت و تا آنجایی که لازم بود حامد را تنبیه کرد. تا جایی که صدای زجه های حامد تا چند کوچه آنسوتر هم میرفت . معلم به هن و هن افتادو خسته شده بود. تکیه به دیوار داد و به حامد گفت : بخوان . حامد نمی توانست درست بخواند. صدای گریه هایش دیگر همان هُل را هم نمیتوان شنید، در میان زجه هایش باز بلند گفت : هُ هُ هُ هُ هُ هُل .

معلم دست حامد را گرفت و داخل انباری حسینیه کرد و گفت تا درست نخوانی از آنجا در نمی آیی. معلم خودش مانده بود و حامد . همه بچه ها رفته بودند. تکیه داد به دیوار و از جیبش سگاری را آتش کرد و دودش را باقدرت به هوا فوت کرد. یک ربع از زندانی حامد گذشته بود . معلم هم نفسی تازه کرد و گفت : بخوان . صدای حامد از ته انباری به گوش میرسید همراه به هق هقهایی که فروخورده بودگفـت : هل هل هل هواللله احد.

معلم دست حامد را گرفت و بیرون آورد. گفت : برو .دیگر به مکتب نمی آیی .به پدرت بگو درسم تمام شده . بگو معلمم گفته . لبخندی از سر رضایت چهره غمگین حامد را باز کرد . گفت : راست میگی آقا معلم. معلم با خستگی گفت :ها راست میگویم. برو و دیگر تا ابد برنگرد.

حامد از پله های حسینیه پایین آمد و رسید کنار دریا. معلم حامد را نظاره میکرد. حامد دوان داون روبه اسکله میدوید. عم جزء ش را محکم انداخت به دریا ، برگهای عم جزء ورق ورق شدند و در دستان آبی دریا افتادند. معلم حامد را میدید که در نگاهش کوچک و کوچکتر میشد و تازه میدانست که تمامی این مقاومتها برای رسیدن به میگو بوده ، همان خله ی خوشرنگ .

استاد ایرج جنتی عطایی

 

بخش دیگری به موضوعات وبلاگ اضافه کردم در مورد ترانه های ماندگار .ترانه کلامی که با بیشتر اقشار جامعه در سطوح مختلف اجتماعی ارتباط برقرار میکند. قشر زحمتکش جامعه ترانه ای که مذاقش خوش می آید انتخاب میکند ، قشر روشنفکر ترانه ای دیگر و......  اما مسئله ای که در مورد ترانه به چشم می آید و کمتر به آن توجه میشود جدی نگرفتن ترانه است. ترانه کلامی که ما خاطرات تلخ و شیرین ، خیزش های اجتماعی سیاسی ،ضرب المثل شدن یک قطعه از یک ترانه و شاید مواردی دیگر که با خود همراه دارد. در این بخش هم میخواهم ترانه های ماندگار و ترانه سرای آن ترانه را خدمتتان معرفی کنم .نخست با ایرج جنتی عطایی شروع میکنم. مختصری از زندگی ایرج جنتی عطایی و ترانه ای ماندگار ازاو به نام فریاد زیر آب که با آهنگسازی زنده یا بابک بیات و صدای همیشه جاودان داریوش اقبالی چنان معجونی با هم ساخته که شنیدن آن لذتی دوچندان دارد. این ترانه در فیلمی به همین نام ترانه کاری از سیروس الوند ساخته شد.

فریاد زیر آب

ضیافت های عاشق را خوشا بخشش . خوشا ایثار
خوشا پیدا شدن در عشق . برای گم شدن دریا
چه دریایی میان ماست . خوشا دیدار ما در خواب
چه امیدی به این ساحل . خوشا فریاد زیر اب
خوشا عشق و خوشا خون جگر خوردن
خوشا مردن . خوشا از عاشقی مردن

اگر خوابم .اگر بیدار . اگر مستم . اگر هشیار
مرا یارای بودن نیست . تو یاری کن . مرا ای یار
تو ای خاتون خواب من . من تن خسته را در یاب
مرا هم خانه کن تا صبح . نوازش کن مرا تا خواب
همیشه خواب تو دیدن . دلیل بودن من بود
چراغ راه بیداری اگر بود از تو روشن بود

ضیافت های عاشق را خوشا بخشش . خوشا ایثار
خوشا پیدا شدن در عشق . برای گم شدن دریا
نه از دور و نه از نزدیک . تو از خواب امدی ای عشق
خوشا خود سوزی عاشق .مرا اتش زدی ای عشق
خوشا عشق و خوشا خون جگر خوردن

 

 

قسمت بیوگرافی استاد جنتی عطایی از سایت ایشان گرفته ام.
ایرج جنتی عطایی در ۱۹/۱۰/۱۳۲۵ در مشهد متولد شد.
در مشهد ، دزفول ، تهران و لندن زیسته است.
فارغ التحصیل تئاتر از دانشکده ی هنرهای دراماتیک تهران .
دکترای جامعه شناسی هنر از دانشگاه چلسی.
از بنیانگذاران گروه تئاتری مزدک.
از برجسته ترین ترانه سرایان تاریخ ترانه ی ایران و از پیشگامان ترانه ی نوین.
با ترانه هایی چون : گل سرخ،قصه ی وفا، جنگل، خونه، بن بست ، کمکم کن، سایه، خاتون ، خاکستری ، باور کن ، خوابم یا بیدارم، یاور همیشه مومن ، سقف، پل ، مرابه خانه ام ببر، خاک خسته ، ستاره های سربی ، طلوع کن ، یک قطره دریا ، رازقی پرپر شد ، درخت، سیاه پوشا و ....تاریخ ترانه ی معاصر را سرشار از عشق و خروش کرده است.
برنده ی جایزه ی فروغ در سال ۱۳۵۱ به خاطر ارزشهای هنری و اجتماعی ترانه هایش و کوشش بی دریغ او در راه فزونی فکر و توسعه ی فرهنگ از طریق موسیقی همراه با کلام.
ایرج جنتی عطایی جایزه ی فروغ را در استانه ی برگزاری دیگر ان به عنوان اعتراض به شیوه ی حاکم بر گزینش نامزدهای دریافت جایزه پس داد.
نمایشنامه های ی گربه، مرداب، انتظار، سوگنامه برای تو ، زخم های ما، منطقه ی ممنوعه ، فاخته ی دهان ، پروموته در اوین ، جنگ من اه جنگ من، رستمی دیگر اسفندیاری دیگر، پروانه ای در مشت ، رفت و برگشت، از دیگر اثار او هستند که به زبان های گوناگون ترجمه شده اند که برخی از انها نیز به کارگردانی خودش به نمایش درامده است.
نمایشنامه هایش در سالن های معتبر اروپا مثل رویال کورت ، یانگ ویک،المیدا و لیریک و همچنین در کشورهای مختلف مثل امریکا، استرالیا،
نیوزلند، کانادا، انگلستان، هلند، المان و دیگر کشورها به نمایش در امده است.
فیلم سینمایی اجازه اقامت نوشته ی ایرج در کشورهای مختلف به نمایش در امده است.
همچنین چند فیلمنامه با عناوین ترانه ی ممنوع ، دژخیم ، در قفس کردن باد و پناه دادن به دشمن را به سفارش بی بی سی و انستیتو فیلم بریتانیا و شرکت فیلمسازی وان اید دگ نوشته است.
در این سالها منتقدان مطبوعات بین المللی مطالب فراوانی در پیوند با نمایشنامه های او نوشتند مثل:

-فاینشنال تایمز:ایرج جنتی عطایی تئاتر لندن را فتح کرد(۱۹۸۵)

-مورنینگ استار: ایرج با تصویر پردازی و تخیلی شگرف(۱۹۸۷)

-گاردین: ایرج در صف پیش اهنگ نمایشنامه نویسان امروز جهان؛(۱۹۸۷)

-برگزیده ی نشریه ی تایم اوت از نظر منتقدان

اثار منتشر شده ی او:

۱-و انگاه ای فرشته-شعر-۱۳۴۹-تهران

۲-سوگ نامه برای تو-نمایشنامه-۱۳۵۷-تهران

۳-شکستن و رستن-نمایشنامه-۱۳۵۸-تهران

۴-زخم های ما-نمایشنامه-۱۹۸۳-لندن

۵-اواز در زنجیر-شعر-۱۹۸۵-لندن

۶-فاخته دهان دوخته-نمایشنامه-۱۹۸۶-لندن

۷-پروموته در اوین-نمایشنامه-۱۹۸۶-لندن

۸-پروموته در اوین-نمایشنامه-۱۹۸۸-کلن

۹-خورشید شب-گزیده ی اثار-۱۹۸۹-لندن

۱۰-رستمی دیگر اسفندیاری دیگر-نمایشنامه-۱۹۹۲-پاریس

۱۱-پروانه ای در مشت-نمایشنامه-۱۹۹۵-لس انجلس و ۱۹۹۵در استکهلم

۱۲-زمزمه های یک شب ۳۰ساله-گزینه ترانه-۱۹۹۶-سانفرانسیسکو

چراغی که به خانه رواست به مسجد حرام است

بازهم فاجعه ای دیگر و باز هم اندوهی که ما را فرامیگیرد عمیق. زمین لرزه این بار جان هموطنان آذری مان را گرفت و تازه یادمان آمده که ای کاش بجای چند هزار واحد مسکونی که دولت با استانداردهای جهانی در ونزوئلا ساخته کاش حداقل یک سوم آن را در بلاد خودمان وبرای ورزقان واهر ساخته بود. ورزقانی که 40% مس کشور از آنجا استخراج میشود و دریغ از یک بیمارستان .یک چند روزی هیاهو و داد و فریاد وبعد از مدتی خاموشی و فراموشی ، روز ازنو و روزی از نو و دوباره باید منتظر ماند و همچنان درس نگرفت.

رستگاری در زندان شائوشنگ

 

موضوع جدیدی را با عنوان هر هفته یک فیلم خوب را اضافه کرده ام تا یک فیلم را از هر دهه ای برایتان معرفی کنم . حتما هم نباید فیلمهای جدیدباشد چه بسا که آثار خوب سینمای کلاسیک در این بخش مورد بحث قرار میگیرد. اولین فیلمی که در این بخش میخواهم به دوستان عزیز معرفی کنم «رستگاری در زندان شائوشنگ » هست.  فیلمی از سینمای هالیوود که یکی از بهترین فیلمهای چند دهه اخیر به شمار میرود. کارگردان این فیلم فرانک دارابونت هست که فیلمهای دیگر خوبی هم دارد.  امروز فیلمها را خیلی راحت میتوان دانلود کرد یا حتی مجموعه کامل این فیلمها به راحتی در دسترس است. من داستان فیلم را توضیح نمی دهم تا عزیزان خود تماشای این اثر ناب سینمایی را لذت ببرند. فیلم نامزد چندین بخش جوایز اسکار هم شد . من این فیلم را دارم و عزیزانی که بخواهند میتوانند این فیلم را از من دریافت کنند.
در ضمن نسخه اصلی این فیلم را تماشا کنید چرا که با سانسور  نابخردانه ای که از فیلم شده  داستان فیلم را بهم ریخته اند.

کارگردان: فرانک دارابونت

تهیه‌کننده: نیکی ماروین

فیلمنامه‌نویس: فرانک دارابونت

موسیقی: توماس نیومن

مورگان فریمن – رد

تیم رابینز – اندی دفرسن

باب گانتن – واردر ساموئل نورتون

کسی سر جای خودش نیست

 

 

 

تخصص در هرکاری و تعهد و وجدان کاری یک انسان پیشرفت را برای جامعه خود هموار میکند. در جوامعی که کسی  سرجای خود نیست و تعهد و به ویژه تخصص حرفی برای گفتن ندارند میشود مثل جامعه ی ما که در آن زندگی میکنیم. آیا تا به حال از خود سوال کرده ایم که اگر گذرمان به هر اداره ای افتاد آیا دلخوش از آن اداره مذکور بیرون می آییم، اگر دلخوش و شادان کارمان صورت گیرد شک نکنیم که حتما سفارشی بوده ایم و بقولی بند «پ» معروف کارها را سامان داده است. شاید پرسیده اید با خود که این مطالب چه ربطی به تصویر فوق دارد. بی ارتباط هم نیست. تصویر حسین خلیلی موسی هست. کسی که عاشق ورزش موتور سواری است و برای برآوردن کارهایش در زندگی قید خیلی موارد را زده است. ایشان میخواستند که پیست موتورسواری را راه اندازی کنند و تاکنون هنوز که هنوز است کارش لنگ مانده است. چه هزینه هایی که نکرده و چه خون دل هایی که نخورده است. اگر ورزش ارزشی بیش از حرف و شعار داشت بی شک این اتفاقها کمتر می افتاد. اگر انسانی دلسوز و متخصص در امور ورزش موتور سواری استان بود بدون شک حسین با دلگرمی بیشتری کارش را انجام میداد. تصویر فوق را پارسال با حسین رفته بودم پیست بندرگاه گرفتم . واقعا تاثر برانگیز بود حسین بود و دوستانی که همه می نالیدند از بی توجهی مسئولان ورزش استان. با اینکه من خیلی از تمرین آنها لذت بردم اما افسوس آنقدر بود که لذت مارا کمرنگ میکرد. حتی یک بطری آب معدنی هم برای آنها نیاورده بودند. کسانی که با هزینه خود به تهران و دیگر استان های کشور برای مسابقات میرفتند و مسئولان هیچ هزینه ای را برای آنها در نظر نمی گرفتند. افتخارشان برای استان است و منطقه خودو دیگر هیچ . اگر میخواستم درددل حسین و دوستانش رابنویسم خیلی بیشتر از این چند سطر بود چرا که ارزش کار خود را با کوچکترین تشویق هم از سوی مسئولان ندیده اند.

وقتی با یار مهربان نامهربانی می شود

 

حراج خیابانی صد هزار یار مهربان. به دلیل عدم مجوز از سوی شهرداری اراک و مکانی برای ارائه کتاب ، فروشنده کتابهای دست دوم اقدام به حراج ده ها هزار کتاب در خیابان نمود.

 

منبع:
http://khabaronline.ir/detail/232471/culture/book

مردی که میخندانید و میخنداند هنوز

 

در بخش یاد بعضی نفرات از کسی یاد میکنم که تمامی نسلها از او لبخندی به یادگار دارند. مردی که اگر محیطی بهتر از منطقه خودمان برای پیشرفت داشت بی شک میتوانست در عرصه هنر بازیگری و طنز حرفهای بسیار برای گفتن داشته باشد. این تصویر بالا که میبینیم شاید اول بازیگر و هنرمندی قدیمی در نظر آید ، اما شاید بعضی از دوستان متوجه شده باشند که این عکس متعلق به کیست ولی انها که هنوز برایشان جای سوال است باید بگویم که زنده یاد عبدالحسین رفعتی است. مردی که همه ما میدانیم که انسانی بود که اگر قرار بود یک ماجرای خیلی عادی را برایمان تعریف کند چنان با هنرمندی آن را یبان میکرد که همه جمع از آن مشعوف میشدند. او نیز مثل خیلی از عزیزانی که از دست داده ایم بر اثر بی توجهی در بیمارستان بوشهر جان خود را در پی سهل انگاری مسئولان واحد مربوطه از دست داد. شاید دوستان در نظراتی که میگذارند اطلاعات بهتری از شادروان عبدالحسین رفعتی بگذارند. من آن را به عهده دوستان میگذارم.

-------------------------------------------------------------------------------------

در مورد منبع عکس: من و دوست عزیزم آقای اردشیر خلیلی دریک مدت زمان طولانی عکسهای قدیمی بوالخیر و حتی در مواردی روستاهای همجوار را جمع کرده و اسکن کردیم. تا آرشیوی بماند به یادگار. این عکس هم از همان آرشیو است. لازم به یادآوری است که بعضی دوستان این آرشیو را بین خود و سایرین  پخش کردندبدون هیچگونه توجهی که ممکن است صاحبان این عکسها، منظورم عزیزانی که عکسهایشان را در اختیار ما گذاشتند برای اسکن ، ناراحت شوند.متاسفانه ناراحت و دلگیر هم شدند از ما که چرا عکسهای ما بین همه دست به دست میگردد.

چای با چاشنی سبز طبیعت

 


آدینه روزی با دوستان به کوه رفتیم زمستان دو یا سه سال پیش. میخواستیم تا از این روزمرگی ها ساعاتی رهایی یابیم اما افسوس که دیگر کوه آن دست نخوردگی خود را از دست داده است. صدای کر کننده کامیونها و لودرها و تخریب زیبای دامن طبیعت و دیگر هیچ.

 تاریخ عکاسی :11/11/1387


دم دم سحری

در قدیم امکانات پیشرفته ای مثل ساعت زنگ دار، رادیو، تلویزیون نبوده که در سحرهای ماه مبارک رمضان، مردم با صدای آن بیدار شوند. به همین دلیل از همان ایام، رسمی بوده به نام دُم دُم سحری که مردم با صدای آن در وقت سحر بیدار می شدند. واژه ی دُم دُم سحری در اصل دَم سحری بوده یعنی دَم سحر یا وقت سحر یا نزدیک به سحر. و اینکه چرا به ضم اوّل خوانده می شود دو دلیل دارد: ‏
‏1. در گویش بوشهری واژه های بسیاری به ضم اول خوانده می شود. مثلاً به «من» مو یا مُ گفته می شود و   واژه های بسیاری دیگر
2. صدایی که از دمام تولید می شود صدای «دُم» می دهد یعنی از هر کسی سوال شود که دمام چه صدایی می دهد؟ پاسخ می دهد «دُم دُم». و به دلایل فوق دَم سحری، در گویش بوشهری «دُم دُم» سحری جا افتاده و اینچنین تلفظ می شود.
افرادی که دم دم سحری اجرا می کرده اند، معمولاً سه تا چهار نفر بوده اند که به صورت گروهی اشعاری در وصف ماه رمضان می خواندند. در قدیم با آواز دم دم سحری سازی زده نمی شده. فقط دعایی خوانده می شده و با تک تک زدن (دق الباب)- چون همه ی دربهای منازل از جنس چوب بوده و دق الباب داشته- مردم را در هنگام سحر بیدار می نمودند و بعدها کم کم ساز دمام به این موسیقی اضافه می شود.
اشعاری که در این نوع موسیقی خوانده می شود بدین صورت می باشد:
 
 

لا اله الا الله       
محمد یا رسول الله
علیاً یا ولی الله
السلام السلام      یا شهر رمضان 
یا شهر صیام           علیک السلام
هذا شهراٌمغفره  یاشهرٌمبروک    علیک السلام
آمنک الله بالله      اَسکنک الله جنه    
رحیم الله لدنهُ          جمیعاً النّار و العذاب
عبادالله ذکرالله  یرحم کم الله      لا اله الا الله
تپت الله عمرک     تپت الله ذکرک                    
یا ایها المومنون        یا ایها المسلمون
و یک شعر دیگری نیز که بیشتر بر سر زبان ها است و فارسی می باشد:
خداوندا تو ستاری   همه خوابند تو بیداری            
 به حق خود که بیداری     همه عالم نگه داری
از قدیمی ها نقل شده که در زمان قدیم در بحرین بین شیعیان و اهل سنت درگیری به وجود می آید و عده ای از شیعیان از آنجا به جاهای دیگر از جمله بوشهر مهاجرت می کنند و در بین مهاجرین طایفه ای بوده به نام   دَم سحری که این طایفه در محله کوتی ساکن می شوند و فردی به نام کربلایی عباس دَم سحری در سحرهای ماه رمضان در کوچه ها راه می افتاد و دعایی می خوانده و با تک تک زدن مردم را در سحر بیدار می نموده و نقل است فردی به نام محمد ابراهیم با آواز دم دم سحری، ساز دمام می نواخته و از آن پس تا کنون ساز دمام در سحرهای ماه رمضان طنین انداز می شود.
در حال حاضر به خاطر زندگی ماشینی و امکانات ساعت زنگدار و ... این رسم کم رنگ شده ولی در بعضی از محله های قدیمی از جمله محله دهدشتی، کوتی، بهبهانی، شنبدی، جبری و بعضی از محله های قدیمی دیگر این رسم را زنده نگه داشته اند. اشعار این نوع موسیقی در شبهای اول و شب آخر ماه رمضان، فرقی ندارد فقط در السلام و الوداع گفتن آن فرق دارد. یعنی در شب های اول خوانده می شود السلام یا شهر رمضان ولی در شب آخر خوانده می شود الوداع یا شهر رمضان یعنی هر السلامی که در اشعار شب اول وجود دارد، شب آخر الوداع خوانده می شود. یعنی با ماه رمضان خداحافظی می شود تا انشاءالله اگرعمری باقی باشد تا ماه رمضان سال آینده انشاءالله. ریتم دمام این نوع موسیقی با دمامی که قبل از مراسم سینه زنی نواخته می شود، فرق دارد و به صورت سه ضربی می باشد و در همان قالب، نوازنده ی دمام باید بداهه کند و بدون اینکه از قالب اصلی ریتم خارج شود، ریتم را خُرد کند.
نقل است که در قدیم سنج نیز در کنار اشعار دم دم سحری نواخته می شده ولی تا آنجایی که ریش سفید های شهر، به یاد دارند، سنج استفاده نمی شده فقط با این نوع موسیقی، دمام نواخته می شده.
نوازندگان این نوع موسیقی، معمولاً از یک ساعت و نیم قبل از اذان صبح، در کوچه ها شروع به نواختن  می کنند. و تا ده- پانزده دقیقه قبل از اذان به کار خود به پایان می دهند. و خوردن سحری نوازندگان، اغلب قبل از نواختن دم دم سحری می باشد و چند دقیقه قبل از اذان صبح که به خانه می رسند، آب یا نوشیدنی     می نوشند تا مبادا در طول روز تشنگی آنها را فرا گیرد.
در روز عید فطر، بعد از نماز عید نوازندگان دم دم سحری، دمام بر دوش، در کوچه ها راه می افتند و با ماه رمضان الوداع می کنند و بر در هر خانه ای، چند لحظه می ایستند و اشعار دم دم سحری می خوانند و به صاحبخانه و اهل منزل، عید مبارک می گویند و صاحب خانه نیز به خاطر تشکر از نوازندگان که یک ماه در سحرگاه، آنها را بیدار نموده اند، به عنوان تبرک یا عیدی، وجه نقد، یا شیرینی و یا آذوقه ای که در منزل دارند، به آنها می دهند .
این نه به خاطر حق الزحمه ی آنان است، بلکه به صورت تبرک می باشد و از قدیم این عیدی دادن مرسوم بوده و هیچ اجباری در آن نیست. و نوازندگان نیز عیدی و آذوقه ای که به دست آورده اند، همیشه برای مصرف خود استفاده نمی کنند و همه ی آنها و یا قسمتی از آنها را به مردم تهیدست و مستحق می دهند.
اجرشون با خدا، مروا شون همه سال
--------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

محقق:
محسن حیدریه- احمد شیخ ذاکر   
 
 

مردی از جنس ایثار و خاطره

 

ریز علی دهقان فداکار و فانوسی که فداکاری و از خودگذشتگی را برایمان معنا کرد