اندیشه پویا


در این فضایی که نشریه ها و ماهنامه ها عمر کوتاهی دارند و بعد از مدتی روی پیشخوان دکه های روزنامه فروشی جای خالیش را حس و لمس میکنیم نشریه ای به نام اندیشه پویا شماره جدید آن آماده است . امید میرود که فضای خسته ی مطبوعات هوایی بخورد. اندیشه پویا با سردبیری رضا خجسته رحیمی از سه شنبه شماره 2 آن روی پیشخوان خواهیم دید

نظرات 10 + ارسال نظر
اریا یکشنبه 29 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 10:09 ب.ظ

یادمه چند سال پیش موقع تحویل سال یک کارت تبریک برام اومده بود که روش نوشته بود; اگر به خانه ی من امدی ای مهربان یک چراغ بیاور و یک دریچه که از ان به ازدحام کوچه ی خوشبخت بنگرم. کسی که بی صبرانه منتظر امدنت هست; نازنین وقتی خوندمش اونقدر ذوق کردم که حتی پستچی پیر محله مون رو تو بغل بگیرم.پیرمرده بیچاره از اینکه میدید من اینقدر خوشحالم کیف کرده بود.ولی هیچ وقت نفهمید وقتی رفتم خونه اش فقط بخاطر اینکه چند روز دیرتر رسیدم تو اون روز بارونی حتی در رو هم به روم باز نکرد. گذاشت زیر بارون خیس خیس بشم ولی حتی نپرسید چرا دیر رسیدی .چه اتفاقی افتاد که دیر کردی. حالا دیگه خیلی وقته که پستچی پیر محله ما نمیاد,مادرم همیشه میگه اینقدر منتظر نمون خبری نیست ولی من میگم مامان یا باید خونه مون را عوض کنیم یا پستحی را.چون مطمئنم تو هر روز نامه میدی.

اون که رفته دیگه هیچ وقت نمیاد، تا قیامت دل من گریه میخواد.

فاخته یکشنبه 29 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 10:44 ب.ظ

علی آقا درود
چند سال پیش (اگر اشتباه نکنم اوایل سال ۸۷) یه مقاله جالبی در مورد مهندس مهدی بازرگان رو مطالعه میکردم که توسط آقای رضا خجسته رحیمی نوشته شده بود و الحق و والانصاف سنگ تموم گذاشته بود. و اگر افکار ایشان نسب به آن سالها تغییر نکرده باشد باید نشریه جالبی باشد.

درود. فاخته جان اگر به فیسبوک دسترسی دارید حتما به صفحه آقای خجسته رحیمی سربزنید.

اریا یکشنبه 29 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 10:50 ب.ظ

با شروع قصه ها زیر این چرخ کبود توی اون تنگ غروب یکی بود هیچکی نبود یکی بود دیده نشد مثل خواب یک صدا میون قصه که بود از منو از تو جدا با شروع قصه ها تو جوونی پیر میشی بجای فرصتامون واسه فردا دیر میشی وقتی که وقتا ی ما واسه داشتن نباشه رفتنو رفتنمون نرسیدن با هاشه تو کجای خود من کمکم کن بمونم قصه موندنمو تا که هستم بخونم. تو کجای خودمن

علی محمدی دوشنبه 30 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 01:00 ق.ظ

درود. آریا جان کاش شما دلنوشته هایت را در یک وبلاگ مینوشتی. وبلاگی بساز تا مطالبت را یک جا متمرکز بنویسی .

محمد خلیلی دوشنبه 30 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 02:03 ق.ظ

سپاس اقای محمدی.واقعا نیاز به یه نفس هوای تازه تو مطبوعات حس میشه.سر تیتر های روزنامه های این چند سال همش از دعواهای بین حزبی و دروغ و خراب کردن همدیگه پر میشدند.اروزنامه ایران رو که میخونی انگار کشورمون بهشت برینه و کسی خبر نداره.همه جای دنیا جنگ و وضعیت نابسامان اقتصادی بیداد میکنه ولی کشور ما همه چیز گل و بلبل و پروانه است.کیهان که دیگه خودش داستان داره همش میگه تنگه رو ببندین...کاشکی یکی بیاد یه شعر تازه تر بگه.....

فاخته دوشنبه 30 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 03:41 ق.ظ

علی آقا درود
مرسی از پیشنهادتون...

خلیلی دوشنبه 30 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 07:58 ق.ظ http://bolkerachi.rozblog.com

با سلام . منم وبلاگ جدیدمو تو رز بلاگ ساختم.فضاش خیلی بهتر از لوکس بلاگه . www.bolkerachi.rozblog.com

فاخته چهارشنبه 1 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 12:34 ق.ظ

درود بر گردون
علی آقا درود و سلام
اگه دیگه توی وبلاگ قشنگت نظر ندادم فکر نکنی اونو نمیبینم با یه اسم جدید به وبلاگت سر میزنم
خدانگهدار

پری چهارشنبه 1 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 01:02 ق.ظ

فاخته جان کاش میشد ماهمه این نقاب مستعار را به چهره نمیزدیم.

درود. پری شما خودتون هم نقاب به چهره زدین. یه روز معلم میشیم و یه روز میشیم غزل فروش

شام هجران چهارشنبه 15 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 07:44 ب.ظ

علی جان چاشنیشو کم کن بیشتر بهت نیاز داریم(ستار بهشتی)

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد