بندررستمی


بندر رستمی
یکی از بنادر استان بوشهر میباشد که در 65 کیلومتری مرکز استان،از توابع بخش ساحلی دلوار،شهرستان تنگستان واقع شده است جمعیت روستا تقریبا 1500 نفر است که
از شمال به روستای بوجیکدان یا همون بربو معروف متصل است و از جنوب به روستای گاهی ازغرب به دریای نیلگون خلیج فارس واز شرق به کوه مند از رشته جبال زاگرس منتهی می شود.، کار اکثر مردان روستا ملوانی است.

از نظر آموزشی: دارای یک مدرسه دبستان (دخترانه و پسرانه)(حجت)و راهنمایی(دخترانه )(ام سلمه)و راهنمایی شبانه روزی(پسرانه)(دکتر حسابی) میباشد

و از نظر صنعتی:شرکت پاوره و لنج سازی که در قسمت جنوبی روستا و شرکت شیل گستر و یخ سازی که داخل روستا واقع شده است  باعث اشتغال زایی بسیاری از جوانان روستا و روستاهای هم جوار شده است.

 از نظر بهداشتی:دارای یک خانه بهداشت که مسئول آن خانم بخشی و آقای اسوار میباشند

 از نظر فرهنگی و مذهبی:دارای 3 مسجد یکی در شمال روستا که باغ شلیدان میباشد و دیگری در وسط روستا و یکی دیگر هم در جنوب روستا میباشد و دارای یک حسینیه و قدمگاه حضرت زین العابدین در قسمت جنوبی روستا و در کنار ساحل واقع شده است

دارای یک بانک کشاورزی و از نظر صیادی:دارای تعاونی صیادی و شیلات و اسکله ای بزرگ که هنوز ساخت آن بپایان نرسیده است


ایمیل:R.KHALILI2012@YAHOO.COM


گرده

دیگه باید کم کم گفت یادش بخیر چون داره به مرور زمان رو به زوال میره چون دیگه گرده رو به تنور شلی نمیزنن با یه دستگاه مخصوص خیلی راحت تر از تنور شلی درستش میکنند

ولی هنوزم خیلی از تنورهای خونه ها براه است و گرده های خوشمزه درست میکنند مثل تنور ...

گرده :نوعی نان محلی است که توسط زنان پخت میشود و زن خانه نصف شبی یا ظهر گرمایی خمیر را با آب و خرما و آرد و خمیرک درست میکند و در یک ناندان خمیر درست شده را میگذارد و یک پتوی کلفت(ترجیحا گلبافت)  روی آن میدهد تا بعد از 4 تا 5 ساعت خمیر برسد که میشود صبح گاه یا پسین تنگی ،هیمه را در تنور میریزد و آتش میزند تا آتش که خوابید و به قول خودشان تنور که سفید شد چانه ها را درست میکند و سپس آنها را پهن میکند و با عسک خرما یا چنگال یا در صورت اینکه عجله داشته باشد با انگشت دست آن را نقطه نقطه میکند برای اینکه گرده پف نکند ، یه جاییش رو یادم رفت قبل ز نقطه نقطه باید همزمان که گرده را پهن میکند کنجد و شکر را هم روی گرده بپاشد بعد نقطه نقطه کند و بعد هم گرده را روی وسیله ای که به آن جلت میگویند میگذارد و به تنور میزند تا گرده پخت شود و وقتی دیدیم که گرده پخت با یه پارچه یا با آستین لباسی یا هر چیزی که دستش نسوزد به دور دستش میبندد و گرده را از تنور بیرون می آورد و بعضی از قسمتها را که خاکستر آتش یا بقول خودمان بلتش گرفته است با تکه خمیری پاک میکند و رویش روغن میریزد و در ناندان میگذارد و  در ناندان را هم میبندد تا گرده نرم بماند 


شهری نگو دهاتی یادت میره(خاطرات)

خانه پدر بزرگم (مادری) بوشهر بود و ما هر یه ماه تقریبا یه بار میرفتیم اونجا و خالم با دختراش هم میومدن که دور هم جمع باشیم با دختر خاله ها شهری میگفتیم دهاتی یادمون میرفت میومدیم ولات دهاتی میگفتیم شهری یادمون میرفت،گاهی وقتا هم که طبیعیه .. قاطی میکردیم

یادم میاد بچه بودم یه روز که با مادر سوار اتوبوس شهرداری بودیم که بریم خونه پدربزرگ، مادر رفت بلیط اتوبوس بگیره و به من گفت که زودی برمیگرده منم از پنجره اتوبوس حواسم به مادرم بود که کجا میره که یهو اتوبوس حرکت کرد و من از ترس اینکه مادر از اتوبوس جا بمونه سرمو از اتوبوس بیرون اوردم و با صدای بلند فریاد زدم...

مامان بجججججججخ (بدو)....مامان بجججججججججخ(بدو)

چند بار تکرار کردم ولی مادر اصلا به رو خودش نمی آورد که من بچه شم زیر چشمی نگام میکرد و خنده هاش رو تو دل خودش نگه میداشت

وقتی که دیگه مطمئن شدم که مادرم سوار اتوبوس شد سرمو از پنجره اتوبوس آوردم داخل و وقتی دور و برمو نگاه کردم دیدم همه دارن میخندن اونوقت بود که فهمیدم چه سوتی بزرگی دادم

من مطمئنم این اتفاقا تو زندگی شما هم افتاده از خاطره خودم شروع کردم و همش رو بدون کمی و کاستی و بدون هیچ رودربایستی گفتم حالا شما هم اگه از این اتفاقا تو زندگیتون افتاده بدون رو در بایستی کامنت بذارید

این لحظه رو فقط کسایی میتونن درک کنند که دور از ولاتن

میدونم الان از خودتون میپرسید این دیگه چه عکسیه

حق دارید...

این تصویره خیلی معلوم نیست که چیه آخه دوربین دیجیتال چند مگا پیکسلی نداشتم این تصویر رو با موبایلم گرفتم ببخشید که زیاد کیفیت نداره

ولی میخام از این تصویر بگم...

نرسیده به ولات وقتی  سربالایی رو میای بالا شمارات معکوس شروع میشه،قلبت تند تند میزنه (البته این حس منه) و وقتی کم کم میرسی رو این سربالایی...

من عاشق اون لحظه ام ...

وقتی که بعد از یه دلتنگی طولانی، نمای کاملی از ولات میاد جلو چشمات..

اون حسه وصف ناپذیره

زیاد نمیتونم با کلمات بازی کنم  هر چی که به ذهنم اومد همینجوری نوشتم،بابت نوشته دست و پا شکستم منو ببخشید بیشتر از این بلد نبودم

ناخدا

ناخداهای زیادی برای نونشون جونشون رو از دست دادند در طوفان های خشمگین دریا...

طوفانهایی که به زن و بچه هیچ یک از این ناخداها رحم نکرد چه مادرانی که هنوز چشمشان به در است که شاید فرزندشان برگردد ولی دریا رحم و مروت سرش نمیشود وقتی عصبانی است... 

جا دارد که در این ماه عزیز از هم ولاتی هایی که رفتند به دریا به دنبال روزیشان و دیگه هیچ وقت برنگشتند یادی کنیم

از ناخدا جعفر بنجویی و مشهدی موسی جوانی با فرزندشان امید جوانی و احمد پودری پدر عبدالله پودری و علی بارانی پدر رسول بارانی

روحشان شاد باد

این قماره ها شاهد وجود ناخداهای زحمتکشی هستند که بدنبال نان حلالند

خاطرات

یاد اون قدیما بخیر چه روزگارانی داشتیم،روزهایی پر از خاطرات تلخ و شیرین که تو ذهنامون نقش بسته،هر وقت به اون دوران برمیگردیمو بهش نگاه میکنیم مجددا اونا رو زنده میکنیم و میگیم یادت میاد ...

به هر حال همش خاطره است و خاطره...

یادم میاد سالها پیش دکونی تو ولات بود که حکم داروخونه و خرازی و سوپر مارکت رو داشت و تقریبا هر چی لازم داشتی اونجا پیدا میشد از قرص اکسار گرفته تا بیسکوییت مادر ،کشک،گل سرشور ،کرکاب،برمیت و آدامس قلقلی ....و چندین قلم جنس دیگه...

دکونی که از نظر مساحت شاید چیزی حدود 6 تا 7 متر بیش نبود و یک درب داشت که بدلیل پهنای کمش دونفر نمیتونستن با هم برن داخل و جلوی آن هم ستونی از سیمان کار شده بود که بعضا محل شونشینی زن زیلای اون محل میشد..

اون دکون متعلق به پیرزن و پیرمردی بود که اکثر وقتشون را در اون دکون میگذروندن ولی به رسم زن و مرد بودن در اون دوره پیرمرده بیشتر دکونشون رو اداره میکرد ،پیرمردی که چهره اش هنوز از یادم نرفته... عینکی به چشم زده بود که با یک کش از پشت بسته میشد عینکی ته استکانی که چهره اش را عبوس و قاطع کرده بود ولی در عوض دلی داشت دریایی و مهربون...

پا دردش باعث شده بود که وسط دکون بنشیند و خودمون هر چی لازم داشتیم با اجازه ایشون از قفسه های فلزی برمیداشتیم،اون ور دخلش که یک قوطی شیری بود ،پنکه رومیزی گذاشته بود تا گرمای تابستان او را اذیت نکند

هر وقت مشکلی تو حساب و کتابش پیش میومد دی میشت علی(همسرش)را صدا میزد تا رفع مشکل کند،همسری بسیار شیرین زبان که همه ما را فرزندان خودش میدونست و جواب سلاممون رو با علیک سلام دی (مادر)میداد ..

از اون سالها خیلیه که میگذره ..

پیرمرد و پیرزن هر دو رفتند ...

ولی هیچکس خاطرات دکون میش گرگو(گرگعلی تنگ شکر) رو فراموش نکرد

.

مغازه مرحوم مشهدی گرگعلی تنگ شکر یکی از قدیمیترین مغازه های بندر رستمی

خدا قوت عمو علی...

روزگاری است که در این دیار همه او را در حین سخت کوشی به خوشرویی میشناسند.مردی که تبسم بر چهره اش هیچگاه رخت بر نمی بندد.

مردی که سختی های زندگی هیچ گاه او را نسبت به زندگیش شاکی ندانسته و همیشه دستهای پینه بسته اش را به رسم شکر گذاری به درگاه عبودیت بلند میکند.

مردی که حرفهای شیرین و خلق و خوی مهربانش زبانزد عام و خاص ولات شده است.

مشقتهای روزگار هیچ گاه عزم و اراده اش را مخدوش نکرده بلکه تلاش و پشتکارش را دو چندان و قدمهای استوارش را در پی کسب روزی حلال مستحکمتر هم نموده است.

آری ...

سخن از مردی است که کوچه های ولات شاهد زحمات ایشان میباشد و در کوچه پس کوچه های روستا به دنبال ماشین دهیاری به راه افتاده تا کیسه ی زباله ای که در کنار درب حیاطمان گذاشته ایم جمع آوری کند، کاری که شاید تا پاسی از شب ممکنه ادامه داشته باشد ،این مرد زحمتکش بدلیل کثرت در دستمزدش بالاجبار کارش را بعد از اذان مغرب شروع میکند تا بتواند در کنار شغلش در وقت های دیگر روز کاری دیگر به دست گیرد تا در مقابل خانواده اش سربلند باشد.

خیلی از شماها شاید حدس زده باشید که آن مرد کیست،آری ایشان علی ذبیحی یا بقول خودمون علی قنبر میباشند

میخواستم  به نمایندگی از اهالی بندر رستمی کارش را ارج بنهم و از تمام زحماتش تشکر کنم و به ایشان بگویم خدا قوت عمو علی حق نگهدارت باشه

ماهی کاسه

ماهی کاسه:یکی از روشهای ماهیگیری سنتی میباشد ،بدلیل راحتی استفاده از این روش، بیشتر توسط زنان انجام میگیرد و اکثرا در فصل پاییز صورت میگیرد 

سفرنامه

امروز بعد از کلی برنام ریزی هفتگی، عزممون رو جزم کردیم که بریم برا ماهی کاسه،صبح زود مثل بچه دبستانی که روز اول مدرسه اش باشه،با شوق و ذوق ناگفتنی از خواب بلند شدیم و کاسه بدست بسوی دریا حرکت کردیم که شرح حال آن روز را با عکس هایی که گرفتم براتون به تصویر میکشم

مواد لازم برا اونایی که میخان برن ماهی بلا بگیرن


ادامه نوشته

نزدیک و نزدیکتر

انگار خبری است در این هیاهوی ساحل نشینان بندر....

شلوغی لنج های به گل نشسته در کنار اسکله باز گو کننده فعالیتی دیگر برای اهالی جاشو و ناخدایان است

با توجه به کثرت لنج های فایبر گلاس،برسها و سطل های رنگی گویا قصد در طراوت بخشیدن به سیمای جهاز را دارند و آنها را آماده فعالیتی سنگین میکنند...آری،کم کم داریم به فصل صید میگو نزدیک و نزدیکتر میشویم،فصلی که هم برای جاشو و هم برای جهاز سخت و طاقت فرسا میباشد،برای جهاز از این لحاظ که باید یه کووووپ روشن باشد و برای قشر زحمت کش جاشو، زدن از خواب شیرین و بیداریهایی که باید در شرجی و گرمای جنوب متحمل شوند تا بتوانند روزی حلال خود را از کف دریا بگیرند و سخت تر از آن مصادف شدن این فصل با ماه مبارک رمضان میباشد که سختی کار را دو چندان میکند.

ای خالق دریا تو صحت و سلامتیشان را بیمه کن

ای خالق دریا تو روزی رسانشان باش

ای خالق دریا تو آنها را شادان و دست پر به خانه برگردان

و ای خالق دریا...


گشتی در آلبوم های قدیمی (فوتبال)

یاد قدیما بخیر اون روزا دیگه هیچ وقت برنمیگرده اما خاطرات همیشه همراه ماست

فوتبال روستای ما در دهه 50 _70 حرف عام و خاص شده بود ،دو تا تیم داشت یکی عقاب که سرپرستیش بر عهده آقای غلام نظری و یکی دیگه هم ملوان که سرپرستیش بر عهده حاج خضر رستمی بود،همیشه با هم رقابت داشتند اما رقابتی سالم و دوستانه،دغدغه امروزی رو نداشتن، همش سرشون گرم فوتبال بود ولی الان اون شور و هیجان فوتبال قدیم دیگه نیست، کمرنگ شده...کاش بشه که دو تا تیم خوب مثل اون قدیما به ولات برگرده ....

جا داره اینجا یاد بشه از سه تن از بازیکنان ولات که الان بین ما نیستن ولی اونقدر بین مردم محبوب هستند که هیچ وقت یادشون فراموش نخواهد شد 

مرحوم زائر حسین قاسمی ، مرحوم حسین رستمی ، مرحوم مسلم زائرمحمدی

یادشان گرامی باد

توضیحات:

پست عکس های قدیمی از بازیکنان بندر رستمی که در پست های قبلی میباشد با این پست ادغام شده اند

عکسهایی که نام فرستنده آن بر روی عکس درج نشده است،فرستاده شده از سمانه رستمی میباشد

 1

ادامه نوشته

گشتی در آلبوم ها  اسکله و دریا

این عکسها از لابه لای آلبوم های قدیمی جمع آوری شده بعضی از اشخاصی که در عکسها مشاهده میکنید بدلیل گذشت زمان و تغییر چهره شناسایی آنها سخت میباشد از دوستان خواهشمند است در صورت تمایل اگر هر گونه اطلاعی از شناسایی چهره این افراد در تصویر دارند در قالب نظر یا ایمیل ارسال کنند تا ثبت کنم ، و در آخر از دوستان خواهشمند است اگر هر گونه عکس قدیمی در آلبوم هایتان دارید ارسال کنید تا به اسم خودتان در وبلاگ قرار دهم

تا بماند یادگاری....

فرستنده عکس ها:رحیم پودری

فرستنده عکس شماره 4 و 7:سمانه رستمی

1

ما بقی عکسها در ادامه ....میباشد

ادامه نوشته

انواع بادهای محلی

بادهای لهیمر، لچیزب،قوس، شمال،بررو،سهیلی، پیرزن،تریه،..

لهیمر: بادی است سرخ رنگ که از هفت باد تشکیل شده است ، هر ساله در نیمه های آبان یا به قول دریانوردان محلی در برج عقرب به سمت و سوی منطقه آمده و خسارات جانی ومالی را همره خود میاورد...این باد به صورت گردباد همراه با تگرک وباران شدید میباشد و ناخداها بر حسب تجربه وبا توجه به علائمی که قبل از رخ دادن آن پیش میایید ،وقوع این پدیده طبیعی را تقریبا میتوانند تشخیص دهند ولی با تمام جوانب احتیاطی که آنها به خرج میدهند باز هم خطر آفرین بوده ودر چند دقیقه یا چند ساعت تلفات زیادی را بوجود میاورد و همجنین در سالهای اخیر باعث گرفتن جان عده ای از صیادان عزیز هم شده ،من جمله مرحوم جعفر بنجویی...


با تشکر از ناخدا رسول بارانی

 

میلسی(مجلسی)

میلسی(مجلسی) یک عمارت قدیمی است که در قدیم بعنوان پذیرایی از آن استفاده میکردند، معماری این عمارت بگونه ای است که در دور تا دور خانه پنجره هایی نصب شده است که در تابستان پنجره ها را باز میکردند تا محیط داخل خانه ،بوسیله وزش باد از همه اطراف خنک شود و دیواره های داخل خانه را با نقش و نگارهایی زیبا نقاشی میکرده اند

کم کم نسل مجلسی هم رو به انقراض است ولی هنوز هم در بعضی از خانه های قدیمی دیده میشود

میلسی:در زبان عامیانه مجلسی را میلسی تلفظ میکرده اند

عکس هایی قدیمی از بازیکنان و تیم های بندر رستمی

یاد قدیما بخیر اون روزا دیگه هیچ وقت برنمیگرده اما خاطرات همیشه همراه ماست

فوتبال روستای ما در دهه 50 _70 حرف عام و خاص شده بود ،دو تا تیم داشت یکی عقاب که سرپرستیش بر عهده آقای غلام نظری و یکی دیگه هم ملوان که سرپرستیش بر عهده حاج خضر رستمی بود،همیشه با هم رقابت داشتند اما رقابتی سالم و دوستانه،دغدغه امروزی رو نداشتن، همش سرشون گرم فوتبال بود ولی الان اون شور و هیجان فوتبال قدیم دیگه نیست، کمرنگ شده...کاش بشه که دو تا تیم خوب مثل اون قدیما به ولات برگرده ....

جا داره اینجا یاد بشه از سه تن از بازیکنان ولات که الان بین ما نیستن ولی اونقدر بین مردم محبوب هستند که هیچ وقت یادشون فراموش نخواهد شد 

مرحوم زائر حسین قاسمی ، مرحوم حسین رستمی ، مرحوم مسلم زائرمحمدی

یادشان گرامی باد

برید ادامه مطلب رو ببینید هنوزم از این عکس ها هست....

ادامه نوشته

سیری در گذشته ها

در گذشته مردم یکدل و یکرنگ بودند و در کنار هم زندگی بدون کینه و کدورتی رو سپری میکردند مردان قدیم با وسیله های کوچکی مثل ماشوه و حوری دل به دریا میزدند و روزیشون رو از دریا میگرفتند ناخداهای قدیمی مث  مرحوم حاج حیدر قاسمی که به سفرهای ملیبار میرفتندو مرحوم حاج علی رضا نظری،مرحوم حاج عبدالله خلیلی،مرحوم حاج قاسم خلیلی،مرحوم حاج جعفر درویشی،مرحوم عبدالحسین پودری،مرحوم حاج عبدالحسین جمالی و...
ادامه ادامه ادامه...........مطلب

ادامه نوشته

باغ شلیدو

باغ شلیدو مکانی است در 65 کیلومتری بوشهر که هم جوار بندر رستمی میباشد که تنها یک آب راهه که به دریا میرسد این دو محل را از هم جدا کرده، ساكنان اوليه شليدو  از روستاي بربو نقل مكان كرده و در آنجا ساكن شده اند و تقريباً همه آنها با يكديگر نسبت خويشاوندي دارند. تعداد قليلي هم از رستمي به شليدو نقل مكان كرده اند.، اسم باغ شلیدو در زمانی که مردم بربو در این منطقه ساکن شده بودن را حسین آباد گذاشته بودن ولی به وجود باغ ها که درخت خرمای زیادی در آن وجود داشت . آن منطقه به باغ شلیدو معروف شد و دیگر مردم از همین اسم برا صدا زدن آن منطقه استفاده کردن.(به نقل از قدیمی ها)نخل هاي خرماي شليدو در زمانهای گذشته يعني صد يا صدو پنجاه سال پيش كه درخت خرما به لحاظ اقتصادي سهم بسيار مهمي در زندگي و معيشت مردم داشت بسيار آباد تر از رستمي بوده و اسم شليدو يعني وجه تسميه باغ شليدون هم ازهمين نخلستان گرفته شده . زيرا در منطقه ما عرف بوده كه به نخلستاني كه بيشتر از 10 اصل نخل داشته باغ مي گفته اند . مثل باغ حاج ابراهيم محمود و باغ علي محمد حسن , باغ حاج ابراهیم مانعی در شليدو كه پسر عمو و از نوادگان حسن محمد عوض هستند.يا باغ حاج حيدر زايرعلي،باغ حاج حمزه حاج خدر و باغ حاج محمد مشهدي حبيب در رستمي.در حال حاضر این  مکان بصورت مستقل دارای یک مدرسه دبستان و مسجد است و مابقی امکانات با بندر رستمی مشترک میباشد