«.به گزارش خبرگزاری مهر، علیرضا قزوه در وبلاگ خود چنین نوشته است :
«سیمین برای ما تنها همان سیمین بود.
اگرچه بعضی از سامریان دوست دارند از او گوساله زرین دیگری بسازند. دوستی
برایم نوشته بود که کاش سیمین همان سیمین سالهای شصت بود. دوست دیگری از
قول ناشر معروفی که حالا سالهاست درگذشته، میگفت ای کاش این خانم در پیری
به جای آنکه پوست خود را بکشد و جوان کند، کمی هم فکر خود را میکشید و
جوان میکرد. دیگری برایم نوشته بود آنچه او درباره حضرت آقا سروده بود،
حتی هجو هم نبود، چیزی بود در مایههای لوندی و دریدگی و کمی پایینتر از
هزل. میگفت سیمین اگر در هر کشوری جز ایران بود، از رهبرانش سیلی دریافت
میکرد اما او در پیری گلوله زد و گل گرفت از جوانان این مرز و بوم. میگفت
تمام دیوان سیمین از نظر من با چهار غزل حسین منزوی قابل قیاس نیست. گفت
نظر تو چیست؟ گفتم که البته از نظر من هم منزوی بسیار تا بسیار شاعرتر بود و
پیشتر از سیمین حرکتی را در نوگرایی غزل سامان داد که سیمین از
بیسروسامانی این شاعر بهره برد و آن را به نام خود ثبت کرد.اما با این همه
سیمین هم زنی است که ایران را دوست داشت . همان روزهایی که آزادشدن پادگان
حمید و حماسه هفده شهریور در شعر او انعکاس داشت را میگویم. دوستم دوباره
میگفت او تشخیصهای سیاسیاش اصلاً درست نبود. و بعد برایم این مصرع را
خواند که آدمی پیر چو شد حرص جوان میگردد.گفت زبانم به فاتحه نمیچرخد.
دست خودم نیست. گفت کسی که با شاعران بزرگی چون حافظ و مولانا و بیدل هر شب
شب نشینی دارد و دمخور روح و زبان و فکر آن بزرگان است، مقهور شاعرانی چون
سیمین نمیشود. .......»
بیچاره شهامتش هم همینقدر است که از قول دوستش مینویسد، در حالیکه دوستش هم خودش هست. خودتی عموجان، خودتی!
لایک عزیز، لایک .
به قول یکی از "دوستان"، ادب مرد به ز دولت اوست.