میدان خاکی و یک بغل خاطره

هنوز هم گهگاهی که دست روی پایت میکشی جای زخمهایی که در میدان های خاکی فوتبال پایت را خونین کرده بوده اند احساس میکنیم و اگر چشم روی هم بگذاریم شاید بتوان آن روز را حس کنیم ، روزهایی که کتابهای دبستانمان را به کنجی انداخته بودیم و برای ساختن زمین فوتبال بیل و منتیل برمیداشتیم برای از میان برداشتن سلنج و زافتک .اگر هم کسی از بچه ها دراین میان کمکی نمیکرد بارها کمکاری اش را به زیر چشمش میکشیدیم .دعوا بود و هیجان .خودمان را جای بازیکن های بزرگ میگذاشتیم بازیکنانی که اکنون سالهاست کفشهایشان را آویخته اند و یا اسطوره ای شده اند.


چند روز پیش این عکس را از بچه های شیرین بندر عامری گرفتم و چه لذتی داشت فوتبالشان. قولشان داده ام که دوباره عکس بگیریم ازشان با کیفیت بهتر.