ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
باران می بارید و خودش را دیوانه وار به پشت شیشه پنجره میکوبید. کلاس ساکت بود و معلم به پشت شیشه تنها ، باران را نگاه میکرد و ترانه ای را زمزمه میکرد: توی قاب خیس این پنجره ها /عکسی از جمعه غمگین میبینم/ ، سکوت کلاس طنین اهسته معلم را بیشتر جلوه میداد. معلم آرام آرام قدم بر میداشت تا رسید به نیمکت ما، اشاره ای کرد به دیوار که ترکی بر داشته بود گفت : میدونین این ترک مال چیه ؟گفتیم : نه گفت : ازصدای بد من دیوار ترک برداشته است .
این مقدمه را نوشتم تا یادی کرده باشم از معلم دیروزمان جناب آقای یحیی عمویی که برای این حقیر راه های تازه ای را نشان داد ، این حرف من نیست دوستان هم نسل من هم بر این باور بودند که آقای عمویی همین گونه بود.
روزهای اول از هیبتی که دانش آموزان کلاس بالاتر از او ساخته بودند و حشت داشتیم و به چشم یک انسان بیرحم نگاه میکردیم (بی رحم از نظر ما آن زمان این بود که دست بزن خوبی داشته باشد )ولی بعد از مدتی دانستیم که او نه تنها بی رحم نیست بلکه سرشار از احساس و عاطفه است ، همیشه در کلاس درس جناب یحیی عمویی فضایی بود که درس را اگر هم دوست نداشتی نمیدانم چرا با جان و دل گوش میدادیم بطوری که تنبل ترین دانش آموزان هم سوال درسی فارسی از معلم میپرسیدند که باعث شگفتی ما هم میشد.
نوع ادبیات معاصری که در کتابهای درسی موجود بود را بیش از آن برای ما میگفت ، از شاملو گرفته تا نصرت رحمانی و صادق هدایت و سعید سلطان پور. وآنقدر ما درسش را دوست داشتیم که کم کم خواستیم بدانیم که این بزرگان ادبیات معاصر که معلم ما از انها یاد میکند کیستند. یاد دارم روزی پیشنهاد کرد که شعر دخترای ننه دریای شاملو را بخوانید و آن زمان کتاب شاملو در دسترس نبود چون امروز.از گوته میگفت و از عشق او به حافظ و این مواردبرای ما همه تازگی داشت. در کلاس درسمان گهگاهی که درس تمام میشد و کلاس ساعات آخری را میگذراند بچه ها گرم صحبت بودند و او کنار پنجره می ایستاد و ترانه هایی زمزمه میکرد، کلاس ساکت میشد تا بدانند او چه میخواند، گهگاهی ترانه های عربی را میخواند که بعدها فهمیدیم از ام کلثوم است و راستش را بخواهید خوب هم میخواند ، میون این همه کوچه را من بارها شنیدم که میخواند .
روزی از آقای عمویی پرسیدم راستی ما قبل از انقلاب سرود ملی مان چگونه بود ؟ آقای عمویی خیلی فوری ای ایران ای مرز پر گهر را برایمان خواند . وجه دیگر آقای عمویی صدای خوب ایشان برای گزارشگری بود که حتی تا آنجایی که من شنیده بودم تست هم قبول شده بود ولی پیگیری نکرده بود . متاسفانه من هیچ عکسی از ایشان نداشتم که برای این مطلب بگذارم و به همین خاطر بی تصویر ماند این مطلب. خاطرات تلخ و شیرین بسیاری ازکلاس درسهای جناب عمویی دوستان دارند که هنوز هم گهگاهی نقل محافل دوستانه است و هنوز هم از لذتش کاسته نشده . برای معلم همیشه ما آرزوی بهترین ها را دارم .
با سلام.در مورد فضائل اخلاقی و فرهنگی این معلم بزرگوار فکر میکنم اغ علی حق مطلب را ادا فرموده اند.با اجازه دوستم اقای محمدی خواستم پیشنهادی را مطرح کنم اگر مورد تایید دوستان بود به پیشنهاد این حقیر لبیک گویند که خود به نوعی قدردانی از این پیشکسوت فرهنگی دیارمان میباشد.اقای عمویی با ان خصوصیات منحصر بفردشان که سرزندگی در ان در اوج خود بود حتما از خود خاطرات شیرینی را برجای نهاده اندهمکلاسیهای من این را خوب به یاد دارند.پس از دوستان گرامی می خواهم هر کدام با درج خاطره ای از ایشان اول غبار را از روی خاطرات نه چندان دورمان بردارند دوم اینکه همانطور که گفتم سپاسی باشد از این معلی که جزو کسانی بود که براستی دلسوز بود و به یاد ماندنی. ضمنا یاداوری چنین خاطراتی براستی میتواند دوستان جوانتر ما را به فضای ان روزهای درس و مدرسه ببرد .از دوستانی نظیر علی حاج قاسم هوشنگ و اردشیرخلیلی برادران روزبهانی محمد گلستانی و...
اران مطلب ناقصمان را کامل کرده است با پیشنهاد خوبشان . ممنون از اران
بادرودبیکران ضمن تقدیرازعملکردزیبای علی جان درپاسداشت معلمین گذشته اقای عمویی به نظربنده ادیب بالقوه ایی بودکه بالفعل نشدوشایداگربه مراکزادبی کشورمهاجرت میکردموفق ترجلوه مینمود
درود بر همه ی معلم ها و استادان درس شیرین ادبیات و معلم خودم خلیل رستمی(دستش را می بوسم)
وهی ، یادش بخیر اقای عمویی .سالی دوم دبیرستان معلم ما بی .باش خیلی خش بی . سالی که معلم شما بی اوسا پر بی تی شهید نامور عمویی ها .اقایان محمودعمویی،یحیی عمویی،خضر<؟عمویی،توفیق عمویی .(با احترام به همه شان).دستش هم سی نمره باز بی.
استاد عمویی بحق سرمایه ای گرانقدر و بی بدیل بودند و هستند حیف که جامعه قدر این شخصیتهای فرهنگی را نمیداند، درود و سپاس به آن جناب دوست استاد عمویی.
مینویسم نامه و روزی از اینجا میروم
با خیال او ولی تنهای تنها میروم
در جوابم شاید او حتی نگوید “کیستی ؟”
شاید او حتی بگوید “لایق من نیستی”
مینویسم من که عمری با خیالت زیستم
گاهی از من یاد کن ، حالا که دیگر نیستم..
سلام . خیلی بد شد که عکسشو نداشتین،من خیلی دوس داشتم ببینمشان
متاسفانه عکسش بدستم نرسید. از طریق نیما پسرش هم وارد این قضیه شدم که بلکه عکسش را داشته باشم هم به جایی نرسیدم.
من شانسی گردون را پیدا کردم مطالب خوبی داشت ارزوی موفقیت می کنم برای آقای محمدی در ارتباط با جناب یحیی عمویی مطالب ارزشمندی نوشته ای ایشان می توانست یکی از بزرگان ادبیات فارسی این مرزوبوم باشد اما به دلایلی نشد البته تفکرات و اندیشه های این انسان بزرگ او را واداشت که دروغ زمانه نخورد و در خلوت و سکوت زندگی کند . هرکجا هستند سالم باشند.
درود دوست خوبم. حقیقتش امثال این چنین انسانهای فرهیخته ای در جامعه ای که پایه و اساس آن با فرهنگ و هنر مشکل دارند زندگی کردن بسیار مشکل خواهد بود و جناب عمویی نازنین هم از این قاعده مستثنی نبود چرا که آنچه از زمانه خویش میخواست ان نبود و این استنباط شخصی این حقیر هست.