از چی بگم ؟

عزیزی در بخش نظرات نظرخیلی پرشروشوری گذاشته بود و به این حقیر تاخته بود البته با تمام ابزار توهین و تهمت ، که چرا شما همه مسائل را سیاسی و سیاه می بینید. نتوانستم منتشر کنم چرا که وقتی انتقاد با توهین همراه شود آن دیگر انتقاد نیست مثل کسی می ماند که در کوچه بایستد و ناسزا نثارت کند.

میخواهم به این دوست عزیز که ادبیات گفتاری اش هم چاله میدانی است و بند تنبانی، چیزی که در این سالها به یمن ادبیات خوب سیاسی که داریم باب شده است!

بگذار بگویم که ای کاش همه چیز سیاسی نبود . هر انتقادی مکینیم میگویند سیاسی است . از فوتبال کشور بحث میشود میگویند بحث سیاسی نکنید. از اقتصاد و ته لنجی و گمرک حرف به میان می آید میگویند سیاسی است . از مسکن مهر و آجر و میله گرد حرف میزنیم میگویند سیاسی است. از برنامه های صدا وسیما حرف میزنیم میگویند نگو. از نان بد کیفیت این روزها و گران شکوه میکنیم میگویند نگو. از علی کریمی میگوئیم که میخواهند اخراجش کنند باز هم میگویند نگو . از چی بگم؟ بخدا از کجا بنالیم ، آرزویمان این است که یک نقطه سفید ببینیم . شما دوستان اگر میبینید به ما هم بگوئید. از این میترسم که اگر فردا رفتیم ماهیگیری و طبق معمول هیچ هم نگرفتیم بگویند سیاسی است هیچی نگو .

مدرسه شروع شده ، عزیزی تعریف میکرد بچه کلاس اولی ام را بردم و ذوق زده بودم .به مدیر گفتم شیرینی چه بیاورم؛ میوه یا شیرینی. مدیر همانطور که سرش پایین بود گفت : ممنون آقا. اگر میشود بجای شیرینی و میوه یک بسته برگ A4ممنونتان میشویم.

ما ایرانی ها و افغانها و کلا تمامی جوامعی که سالها در کشورشان جنگ و کشمکش سیاسی است اوضاعمان همین است.

الان هم دغدغه مردم این است که دلار بالا میرود . این هم سیاسی نیست. ؟

از چی بگم . ؟ از چی ؟

نظرات 12 + ارسال نظر
Zargham سه‌شنبه 11 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 09:16 ق.ظ

سلام
میگم بیخیال توکه بالاخره اجر پیدا کردی دیگه چیکار داری به این حرفا.
درضمن ساعتتو برگردون عقب ...

اگر گپ آجر هم زتم میگویند که سیاسی هست . .

ه...ی...ر...و سه‌شنبه 11 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 09:52 ق.ظ

باید از گرانی دلار نگویی از فیلم موهن بگویی
باید از تحریم ها نگویی از بحران اقتصادی اروپا بگویی
باید از ازادی بیان نگویی از جنبش وال استریت بگویی
باید از رابطه با دولت ها نگویی از جنگ و دشمنی بگویی
باید از زندگی نگویی همیشه از مرگ بگویی
از مرگ بگویی
مرگ بر امریکا
مرگ بر اسراییل
مرگ بر انگلیس
مرگ بر فرانسه
.
.
.مرگ بر جزایر تاسمانی

هیرو جان بقولی : چه بگویم که نگفتنم بهترن/ زبان در دهان پاسبان سرن /این بیت شعر چند سال پیش که روی اسکله بمبک بار میزدم و ورار میکردم پیرمردی مال ولات شما پدر رضاسلیمی برام خوند و واز بس که کاربرد دارد همچنان و همچنان در خاطر ناقصمان حک شد.

قاسم صفری سه‌شنبه 11 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 12:10 ب.ظ

از چی‌ بگم خدا از این بنده‌های خسته؟
از این همه درد تموم دنده هام شکسته
خنده هامو نبین این خنده هام یه چسبه
رو لبم این منم با یه ردّ پای خسته
از چی‌ بگم؟ بگو از یه روح زخمی
که باید یک‌تنه بره تو قلب کوه سختی؟
از روز‌هایی‌ که خط خوردن توی تقویم
خبر میدن از یه اجتماع رو به تخریب
از چی‌ بگم؟ از بچه‌های پائین شهر؟
که غذا واسه خوردن دارن ماهی‌ یه شب
اونکه تنها دلیل خوابش به عشق فرداست
تنها پاتوق عشق و حالش بهشت زهراست
یا که بگم از اون رفقای کاخ نشین
که هستن تو واردات کالای ساخت چین
تو به من اینو بگو من از چی‌ بگم خوب؟
ما گفتیم و تموم درد‌ها ریشه کن شد؟
از چی‌ بگم برات؟ شاید قصه دوست داری
مثل قصّهٔ اون همکلاسیان روستایی
اگه قصّه تلخه گناه واقعیت
داستان نرگس و گل‌های باغ میهن
که نشستن با صد چرا و افسوس کاشکی‌
یه بخاری جای چراغ نفت سوز داشتیم
چراغ افتاد توی کلاس و گور گرفت
آتشی که پوست بچه‌ها رو مثل گرگ گرفت
یه طفل معصوم با داد و فریاد گفت زود
بدوین سمت در ولی‌ در هم قفل بود

آرزو سه‌شنبه 11 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 01:20 ب.ظ

از دلار بگو از گرونی بگو آقای محمدی که کمر جوونا رو خم کرده دم دیقه هم میگن تشکیل خانواده تشکیل خانواده ...یه جوون چطور میتونه تشکیل خانواده بده با این همه گروووونی،خیلی شاهکار کنه آرزو به دل یه عروسی میمونه و میره ماه عسل،تا کسی فشار اقتصادی روش فشار نیاره که نمیگه همه چی خوبه حتما نفسشون از جای گرم بلند میشه،هر جا میری میگن تورم تورم ما تقصیری نداریم گرونی گرونی و گرونیی تو هم باید بسوزی و بسازی،بخدا زندگی سخت شده،بهترین مردم رو مردم ایران داره هیچی نمیگن یعنی نمیتونن که چیزی بگن ...

چی بگم وقتی که بارون نمی باره / چی بگم وقتی قناری نمیخونه چی بگم/

اران سه‌شنبه 11 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 03:28 ب.ظ

بزرگی میگوید دو چیز برایش انتهایی متصور نیست یکی فضاست دیگری جهالت .شاید فضا انتهایی داشته باشد اما جهل بی انتهاست بی انتها... بله اغ علی ما شانس داریم .شانس اوردیم که به دنیا اومدیم شانس اوردیم که اینجاییم شانس داریم که این اوضاعمونه اگه شانس بیاریم همه چیز خوب میشه در هر صورت خیلی خوش شانسیم یا بد شانس نیستیم .بهر حال خدا کریمه .وضعت چطوره ؟خدا را شکر.خدا را شکر سالمیم . خد را شکر کن که نونی داریم ....نه بابا اون یکی اگه بیاد بدتر میشه.پس این یکی بهتره .میگیم مثلا بابا فلانی 3تا ادم کشت ولی این یکی 5 تا کشته .میگه خب اون سه تایی بهتر از اون 5تایی هست.میگه ولی ممکنه بعدی بیشتر بکشه پس این 5 تایی بذار بمونه.عادتمون شده به چنگ زدن به تشبث واهی.مثل اینکه ترس شده جزیی از وجودمان.خب از خودمان هم میترسیم .ما که گدایی را قناعت میدانیم.نمیدونیم که سعادت دادنی نیست گرفتنی است. بله اغ علی تو داری اشتباه میکنی فکر کردی جامعه ما اسپینوزا رو میده بیرون یا کپرنیک یا گالیله رو.شنیدی از او نماینده مجلس که بهش میگن تو که کارتون هادی حیدری رو ندیدی چرا میگی باید به اشد مجازات محکوم شود میگه همینکه رسانه های خارجی به موضوع پرداختن کافیه . این نماینده مجلسمونه وخود بخوان حدیث مفصل از این مجمل.ناراحت نباش فکر کردی دوران شعبان بی مخها تموم شده نه جانم .سعید تاجیک که دیدی با اون فحشهای مشمئز کنندش.باور کن باید دو ترم رو بکذرونی که بتونی به این خوبی فحاشی کنی اگه روزی شعبان بی مخ بود ویک مصدق امروز هزارن مصدق هم هست.پس اغ علی میگذرد دوران فحاشی عده ای کثیر غنی ولی فقیر به عده ای قلیل فقیر ولی غنی.این هم میکذرد.میگذرد میگذرد.دوست من...

علی خلیلی152 سه‌شنبه 11 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 09:49 ب.ظ

روزی یه بچی بی با بواش و یه خری. بچاکو و بواش هر دوتاش سوار خر بودند جم یه روستای رد وایدن مردمشو گو چه ادمای بیرحمی هسن دو نفره سوار خرن. بعد بوا امه دومن .رسیدن به روستای بعدی مردمشو گو چه بچه بی ادبین خوش سوارن بواش پیاده. خا بچاکو امه دومن بواش سوار خر وای رسیدن روستای بعدی .مردمشو گو چه بوای بیرحمین که بچه اش پیادن خودش سوارن.خا بواش هم امه دومن .حالا هر دوتاشو پیاده بن و بواش اوسار خرش گرتی تا رسیدن ولات بعدی .مردم اونجا گوتشو چه ادمای احمقی اند که سوار خر نوامن... حالا وایدن حکایت ماها‎ ‎‏.بیخیال .از این ادمای نفهم تی منطقه مو پرن . دسته دسته هم از ای نوشته ها سی مو میفرستن.اینا مشتی متحجرن که عقلشو سی جهل میخ تیله واکردشون.خالو اینا قصدشو مطالب نی .فقط از جهل یا عقده نشأت میگیره

مچیم والله علی آقا

بنده چهارشنبه 12 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 12:10 ق.ظ

این اقا اران چقدر حوصله داره بواااااااااااااااااااااااااااااااااااااا

دوست چهارشنبه 12 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 10:37 ق.ظ

سلام.علی جان.اینان انتظار دارن در حین اینکه زلزله7 ریشتری میاد.یکی تو خیابان داد بزنه بستنی بستنی...اونا انتظار دارن شما همان بستنی فروش باشید..یا مثال دیگر .مثال بزنیم شاید قضیه رو بگیرن.مثل کسی که بگه2+2 میشه5.اقایان محترم عزیزان دوستان.دیگر به بن بست رسیده ایم.تا به کی؟

علیرضا تیموری چهارشنبه 12 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 03:31 ب.ظ

سلام.از بد پاسی رامین،سی حسین خلی میشسن بگو
از قیچینی های سیفو بگو
از حامدگرگانی بگو

اران چهارشنبه 12 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 05:31 ب.ظ

اقا یا بنده خدا میدونم چرا میگی خیلی حوصله داری.قصه حسین ترک شبستری که نمیگم .دردی است که شب و روز می بینم ولمسش میکنم. اینجا هم شو لباس نیست .نمیدونم والله شاید شما اهل مماشات باشید ولی من نیستم.

عبدالرحیم کارگر چهارشنبه 12 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 10:03 ب.ظ http://من ودخترم

علی جان ازکوزه همان برون تراودکه دروست واینهامصداق این شعرنسیم شمالندکه=
دست مزن چشم ببستم دو دست
راه مرو چشم دو پایم شکست
حرف مزن چشم ببستم دهن
نطق مکن قطع نمودم سخن
هیچ نفهم این سخن عنوان نکن
خواهش نافهمی انسان مکن
لال شوم کور شوم کر شوم
لیک محال است که من خر شوم

درود آقای کارگر نازنین. حضور سبزت مایه دلگرمی است . سبز باشی و آفتابی

رضا ص دوشنبه 17 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 12:34 ق.ظ

درود بر علی آقا
درود بر آران
مطلبت رو باید ما میخوندیم که خوندیم و استفاده کردیم ، شرط میبندم "بنده خدا" حتی تا پایان خط دومش هم نخونده و واسه همین میگه شما حوصله دارید.
اونائی که حوصله اینگونه مطالب واقعی و ملموس که بیانگر شرایط فعلی جامعه ماست رو ندارن بهتره برن طنز خنده بازار رو نگاه کنن تا حوصلشون سر جاش بیاد.

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد