افق روشن

روزی ما دوباره کبوترهایمان را پیدا خواهیم کرد

و مهربانی دست زیبائی را خواهد گرفت.

روزی که کمترین سرود

بوسه است

و هر انسان

برای هر انسان

برادری ست.

روزی که معنای هر سخن دوست داشتن است

تا تو به خاطر آخرین حرف دنبال سخن نگردی.

روزی که آهنگ هر حرف، زندگی ست

تا من به خاطر آخرین شعر رنج جست و جوی قافیه

نبرم.

روزی که هر لب ترانه ئیست

تا کمترین سرود، بوسه باشد.

روزی که تو بیائی، برای همیشه بیائی

و مهربانی با زیبائی یکسان شود.

روزی که ما دوباره برای کبوترهایمان دانه بریزیم . . .

روزی که دیگر درهای خانه شان را نمی بندند

قفل

افسانه ئیست

و قلب

برای زندگی بس است.

و من آن روز را انتظار می کشم

حتی روزی

که دیگر

نباشم.


نظرات 1 + ارسال نظر
محمد خلیلی چهارشنبه 29 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 04:28 ب.ظ

ما هم منتظریم و امیدوار.منتظر روزی که قلب برای زنگی کافیست

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد