باران می بارید و خودش را دیوانه وار به پشت شیشه پنجره میکوبید. کلاس ساکت بود و معلم به پشت شیشه تنها ، باران را نگاه میکرد و ترانه ای را زمزمه میکرد: توی قاب خیس این پنجره ها /عکسی از جمعه غمگین میبینم/ ، سکوت کلاس طنین اهسته معلم را بیشتر جلوه میداد. معلم آرام آرام قدم بر میداشت تا رسید به نیمکت ما، اشاره ای کرد به دیوار که ترکی بر داشته بود گفت : میدونین این ترک مال چیه ؟گفتیم : نه گفت : ازصدای بد من دیوار ترک برداشته است .
این مقدمه را نوشتم تا یادی کرده باشم از معلم دیروزمان جناب آقای یحیی عمویی که برای این حقیر راه های تازه ای را نشان داد ، این حرف من نیست دوستان هم نسل من هم بر این باور بودند که آقای عمویی همین گونه بود.
روزهای اول از هیبتی که دانش آموزان کلاس بالاتر از او ساخته بودند و حشت داشتیم و به چشم یک انسان بیرحم نگاه میکردیم (بی رحم از نظر ما آن زمان این بود که دست بزن خوبی داشته باشد )ولی بعد از مدتی دانستیم که او نه تنها بی رحم نیست بلکه سرشار از احساس و عاطفه است ، همیشه در کلاس درس جناب یحیی عمویی فضایی بود که درس را اگر هم دوست نداشتی نمیدانم چرا با جان و دل گوش میدادیم بطوری که تنبل ترین دانش آموزان هم سوال درسی فارسی از معلم میپرسیدند که باعث شگفتی ما هم میشد.
نوع ادبیات معاصری که در کتابهای درسی موجود بود را بیش از آن برای ما میگفت ، از شاملو گرفته تا نصرت رحمانی و صادق هدایت و سعید سلطان پور. وآنقدر ما درسش را دوست داشتیم که کم کم خواستیم بدانیم که این بزرگان ادبیات معاصر که معلم ما از انها یاد میکند کیستند. یاد دارم روزی پیشنهاد کرد که شعر دخترای ننه دریای شاملو را بخوانید و آن زمان کتاب شاملو در دسترس نبود چون امروز.از گوته میگفت و از عشق او به حافظ و این مواردبرای ما همه تازگی داشت. در کلاس درسمان گهگاهی که درس تمام میشد و کلاس ساعات آخری را میگذراند بچه ها گرم صحبت بودند و او کنار پنجره می ایستاد و ترانه هایی زمزمه میکرد، کلاس ساکت میشد تا بدانند او چه میخواند، گهگاهی ترانه های عربی را میخواند که بعدها فهمیدیم از ام کلثوم است و راستش را بخواهید خوب هم میخواند ، میون این همه کوچه را من بارها شنیدم که میخواند .
روزی از آقای عمویی پرسیدم راستی ما قبل از انقلاب سرود ملی مان چگونه بود ؟ آقای عمویی خیلی فوری ای ایران ای مرز پر گهر را برایمان خواند . وجه دیگر آقای عمویی صدای خوب ایشان برای گزارشگری بود که حتی تا آنجایی که من شنیده بودم تست هم قبول شده بود ولی پیگیری نکرده بود . متاسفانه من هیچ عکسی از ایشان نداشتم که برای این مطلب بگذارم و به همین خاطر بی تصویر ماند این مطلب. خاطرات تلخ و شیرین بسیاری ازکلاس درسهای جناب عمویی دوستان دارند که هنوز هم گهگاهی نقل محافل دوستانه است و هنوز هم از لذتش کاسته نشده . برای معلم همیشه ما آرزوی بهترین ها را دارم .
دوستان دراین مطلب کوتاه فقط میخواهم بگویم دوستان نرم افزار اسکایپ را روی سیستمشان نصب کنند .برنامه ای که هم گفتگوی صوتی و تصویری دارد. لینک دانلود این نرم افزار در سایتها بسیار است و من لینکی را برایتان میگذارم. نرم افزار Skype یکی از مشهور ترین نرم افزار های تلفن اینترنتی است که در جهان طرفداران زیادی را به خود جلب کرده است. برای استفاده از نرم افزار کافی است نرم افزار را دانلود کنید و آن را نصب کنید سپس در سایت Skype عضو شوید و مانند یاهو مسنجر وارد نرم افزار شوید. تجهیزاتی که برای استفاده از نرم افزار Skype لازم است یک رایانه معمولی و هدست است. علاوه بر این نرم افزار Skype یک نرم افزار گفتگو (چت) عالی است. لازم به ذکر است که در هر نقطه ای که در جهان باشید تماس تلفنی به کشور آمریکا رایگان است و برای بقیه کشورها باید اکانت Skype خریداری شود.
مقداری هم در مورد اسکایپ که از سایت دانلود کتاب گرفته ام بصورت پی دی اف گذاشته ام دانلود کنید و حتما از اسکایپ استفاده کنید.
لینک زیر دریافت آموزش اسکایپ به زبان ساده :
http://s1.picofile.com/file/7517015692/how_to_used_Skype.pdf.html
لینکهای دانلود اسکایپ :
http://www.p30world.com/archive/5078-download_skype_full.php
در بخش هر هفته یک فیلم خوب فیلم عاشقانه وکلاسیک تاریخ سینما شاهکار مایکل کورتیس که بقولی مستحب موکد است که این اثر زیبا را دید.
دیالوگهایی که بین بازیگران اصلی این فیلم رد وبدل میشود پس از هفتاد سال همواره جذاب وشنیدنی هستند و ماندگار . اما کازابلانکا تنها یک نامه عاشقانه به سینما نیست؛ ادغام موضوع جنگ و عشق یکی از تلخ ترین و در عین حال زیباترین ویژگی هایی است که در کازابلانکا به چشم می خورد.برخی آن را بهترین فیلمی میدانند که تاکنون در سیستم استودیویی هالیوود ساخته شدهاست. کازابلانکا بارها و در نظرسنجیهای گوناگون بهترین فیلم عاشقانهٔ تاریخ سینما شناخته شدهاست.
کارگردان : مایکل کورتیز
فیلمنامه : جولیوس اپستین، کاسی
رابینسن، هاوارد کوچ، فیلیپ اپستین
بازیگران : همفری بوگارت، اینگرید
برگمن، پل هنریدس، کلاد رینس، کنراد ویت، گرین استریت، پیتر لوری، دالی ویلسون،
جوی پیج
فیلمبردار: آرتور ادسون
محصول آمریکا / 1943 / 102 دفقیقه
------------------------------
قسمتی را از سایت شاهکار فیلم گرفته ام
عزیزی در بخش نظرات نظرخیلی پرشروشوری گذاشته بود و به این حقیر تاخته بود البته با تمام ابزار توهین و تهمت ، که چرا شما همه مسائل را سیاسی و سیاه می بینید. نتوانستم منتشر کنم چرا که وقتی انتقاد با توهین همراه شود آن دیگر انتقاد نیست مثل کسی می ماند که در کوچه بایستد و ناسزا نثارت کند.
میخواهم به این دوست عزیز که ادبیات گفتاری اش هم چاله میدانی است و بند تنبانی، چیزی که در این سالها به یمن ادبیات خوب سیاسی که داریم باب شده است!
بگذار بگویم که ای کاش همه چیز سیاسی نبود . هر انتقادی مکینیم میگویند سیاسی است . از فوتبال کشور بحث میشود میگویند بحث سیاسی نکنید. از اقتصاد و ته لنجی و گمرک حرف به میان می آید میگویند سیاسی است . از مسکن مهر و آجر و میله گرد حرف میزنیم میگویند سیاسی است. از برنامه های صدا وسیما حرف میزنیم میگویند نگو. از نان بد کیفیت این روزها و گران شکوه میکنیم میگویند نگو. از علی کریمی میگوئیم که میخواهند اخراجش کنند باز هم میگویند نگو . از چی بگم؟ بخدا از کجا بنالیم ، آرزویمان این است که یک نقطه سفید ببینیم . شما دوستان اگر میبینید به ما هم بگوئید. از این میترسم که اگر فردا رفتیم ماهیگیری و طبق معمول هیچ هم نگرفتیم بگویند سیاسی است هیچی نگو .
مدرسه شروع شده ، عزیزی تعریف میکرد بچه کلاس اولی ام را بردم و ذوق زده بودم .به مدیر گفتم شیرینی چه بیاورم؛ میوه یا شیرینی. مدیر همانطور که سرش پایین بود گفت : ممنون آقا. اگر میشود بجای شیرینی و میوه یک بسته برگ A4ممنونتان میشویم.
ما ایرانی ها و افغانها و کلا تمامی جوامعی که سالها در کشورشان جنگ و کشمکش سیاسی است اوضاعمان همین است.
الان هم دغدغه مردم این است که دلار بالا میرود . این هم سیاسی نیست. ؟
از چی بگم . ؟ از چی ؟
چند
روز پیش وقتی یکی از بچه های دبستانی را دیدم خواستم که کتابهایش را ببینم
که تا چه اندازه فرق کرده است. لباسهای پسرک نو بود و هنوز مانده بود که
گرد کهنگی روی آن بنشیند. کفشها تمیز ، پیرهنش هنوز تای نو بودن را داشت و
شلوارش هم آبی بود و آسمانی مثل قلبش. کیف مدرسه ای او مال پارسال بود با
این حال تمیز مانده بود. گفتم : کتاب فارسی ات را بده می خواهم ببینم. او
خاضعانه کیفش را جلویم گذاشت یعنی خود هر کاری میخواهی انجام بده.
در
کیف را باز کردم و دنبال کتاب فارسی اش میگشتم . پیدا نمیکردم. مجبور شدم
سرم را توی کیفش کنم تا در آن فضای تاریک فارسی اش را پیدا کنم ، اما
نمیدانید کیف چه بویی داشت، مرا با خود برد که برد. بوی کتابهای نو، گرده
هایی که توی کیفش بارها آمده بودند و رفته بودند ، بوی سیب و پاکن و هزار
بوی خاطره انگیز که آدمی اگر بویی برایش خاطره انگیز باشد اینگونه با هیچ
عطر و ادکلن چانل و دیور و جورجیو ارمانی هم عوض نمیکند .همینطور که سرم
توی کیفش بود با دست زد پشت گردنم به آرامی گفت: تو حالت خشن ؟ نه سرت گیر
کرده باشه توی کیف؟
با خود فکر کردم تا لحضاتی سرم را توی کیف نگه داشته بودم ، حالا خوب بود موهایم چون سابق بلند نبود والا کُلکهایم پشت زیپ کیف گیر میکرد .
کتاب
فارسی اش را باز کردم ، دوم دبستان ، انبوهی از تغییر . به پسرک گفتم
مدرسه دوست داری ؟ با سر جواب مثبت داد اما معلوم بود دل خوشی هم نداشت .
ولی کیفیت آموزش امروز نسبت به دیروز به نظر دوستان چگونه است؟ از نظر این
حقیر که این عینک بد بینی ام را همیشه به چشم دارم خیلی افت داشته است
.البته دلیل هایی هم دارد که دوستان می توانند بهتر مرا راهنمایی کنند چرا
که در بین مخاطبین وبلاگ افرادی هم هستند که به شغل شریف معلمی مشغولند و
قاعدتا انها بهتر از ما می توانند این مسئله را درک کنند. بعضی دوستان نیز خود برادر یا خواهری دارند که بتوانند این موضوع را بشکافند و تحلیل کنند.
چند روز پیش وقتی یکی از بچه های دبستانی را دیدم خواستم که کتابهایش را ببینم که تا چه اندازه فرق کرده است. لباسهای پسرک نو بود و هنوز مانده بود که گرد کهنگی روی آن بنشیند. کفشها تمیز ، پیرهنش هنوز تای نو بودن را داشت و شلوارش هم آبی بود و آسمانی مثل قلبش. کیف مدرسه ای او مال پارسال بود با این حال تمیز مانده بود. گفتم : کتاب فارسی ات را بده می خواهم ببینم. او خاضعانه کیفش را جلویم گذاشت یعنی خود هر کاری میخواهی انجام بده.
در کیف را باز کردم و دنبال کتاب فارسی اش میگشتم . پیدا نمیکردم. مجبور شدم سرم را توی کیفش کنم تا در آن فضای تاریک فارسی اش را پیدا کنم ، اما نمیدانید کیف چه بویی داشت، مرا با خود برد که برد. بوی کتابهای نو، گرده هایی که توی کیفش بارها آمده بودند و رفته بودند ، بوی سیب و پاکن و هزار بوی خاطره انگیز که آدمی اگر بویی برایش خاطره انگیز باشد اینگونه با هیچ عطر و ادکلن چانل و دیور و جورجیو ارمانی هم عوض نمیکند .همینطور که سرم توی کیفش بود با دست زد پشت گردنم به آرامی گفت: تو حالت خشن ؟ نه سرت گیر کرده باشه توی کیف؟
با خود فکر کردم تا لحضاتی سرم را توی کیف نگه داشته بودم ، حالا خوب بود موهایم چون سابق بلند نبود والا کُلکهایم پشت زیپ کیف گیر میکرد .
کتاب فارسی اش را باز کردم ، دوم دبستان ، انبوهی از تغییر . به پسرک گفتم مدرسه دوست داری ؟ با سر جواب مثبت داد اما معلوم بود دل خوشی هم نداشت . ولی کیفیت آموزش امروز نسبت به دیروز به نظر دوستان چگونه است؟ از نظر این حقیر که این عینک بد بینی ام را همیشه به چشم دارم خیلی افت داشته است .البته دلیل هایی هم دارد که دوستان می توانند بهتر مرا راهنمایی کنند چرا که در بین مخاطبین وبلاگ افرادی هم هستند که به شغل شریف معلمی مشغولند و قاعدتا انها بهتر از ما می توانند این مسئله را درک کنند. بعضی دوستان نیز خود برادر یا خواهری دارند که بتوانند این موضوع را بشکافند و تحلیل کنند.
شاعر : معینی کرمانشاهی
آهنگساز: استاد تجویدی
خواننده : بانو مرضیه
جای آن دارد که چندی هم ره صحرا بگیرم
سنگ خارا را گواه این دل شیدا بگیرم
مو به مو دارم سخنها نکتهها از انجمنها
بشنو ای سنگ بیابان بشنوید ای باد و باران
با شما همرازم اکنون با شما دمسازم اکنون
....................
جای آن دارد که چندی هم ره صحرا بگیرم
سنگ خارا را گواه این دل شیدا بگیرم
مو به مو دارم سخنها نکتهها از انجمنها
بشنو ای سنگ بیابان بشنوید ای باد و باران
با شما همرازم اکنون با شما دمسازم اکنون
....................
شمع خود سوزی چو من در میان انجمن
گاهی اگر آهی کشد دلها بسوزد
گاهی اگر آهی کشد دلها بسوزد
....................
یک چنین آتش بهجان مصلحت باشد همان
با عشق خود تنها شود تنها بسوزد
با عشق خود تنها شود تنها بسوزد
....................
من یکی مجنون دیگر در پی لیلای خویشم
عاشق این شور و حال عشق بیپروای خویشم
....................
تا به سویش ره سپارم سر ز مستی برندارم
من پریشان حال و دلخوش با همین دنیای خویشم
....................
جای آن دارد که چندی هم ره صحرا بگیرم
سنگ خارا را گواه این دل شیدا بگیرم
مو به مو دارم سخنها نکتهها از انجمنها
بشنو ای سنگ بیابان بشنوید ای باد و باران
با شما همرازم اکنون با شما دمسازم اکنون
http://www.4shared.com/file/50364452/bdca1fd/SANG_KHARA.html?dirPwdVerified=7815fb97
-------------------------------------------------------------------------------
متن شعر را از سایت کیانا وحدتی گرفته ام.
حاتمی در سال 1368 فیلم مادررا ساخت. مادر ماجرای روزهای پایانی مادری پیر است که در خانه سالمندان به سر می برد. او که بعد از سال ها تلاش و تحمل مشکلات بسیار و بزرگ کردن فرزندانش ، اکنون در آستانه مرگ قرار گرفته ، از فرزندانش می خواهد که او را به خانه قدیمیشان ببرند و خود نیز در این روزهای پایانی در آنجا جمع شوند. فرزندان او هر یک مسیری را در زندگیشان در پیش گرفته اند و به راه خود رفته اند. بیماری مادر و سپس مرگش بعد از کش و قوس هایی آنها را به یکدیگر نزدیک می کند.
این فیلم نیز بهره مند از بازی خوب بازیگران مورد علاقه حاتمی بود ، به ویژه اکبر عبدی در نقش پسر عقب مانده مادر ، بسیار خوب ظاهر شده است. مادر به حق ، یکی از بهترین و ماندگارترین فیلم های حاتمی است.
بازی های بسیار زیبا و مادگار استادانی چون کشاورز ، تارخ،اکبر عبدی ، زنده یاد رقیه چهره آزاد که نقش مادر را داشت همه دست به دست هم دادند تا با آن فضایی که زنده یاد حاتمی خلق کرده بود به یکی از ماندگارترین فیلمهای ایرانی بدل شود .
فیلمهای علی حاتمی به ویژگیهای ساختاری معماری سنتی ایرانی پیوندی عمیق دارد . همین فیلم مادر که بسیار زیباست و از آن گونه فیلمهایی است که باید دید. عزیزانی که این فیلم را بخواهند این حقیر میتواند در اختیارشان بگذارم.
لینک صدای خسرو خسرو شاهی که در این فیلم دوبلور امین تارخ هست برای دانلود گذاشته ام .
http://s1.picofile.com/file/7498858488/out_2.mp3.html
-------------------------------------------------------------------------
عکس را از سایت رشد گرفته ام و قسمتی از متن نیز هم
از ماندگار ترین ترانه های پاییزی ترانه ای به همین نام سروده منوچهر طاهر زاده که اولین بار هم خود مرحوم طاهر زاده آن را اجرا کرد ولی این سروده زیبای آقای طاهر زاده را بیشتر با اجرای شاهرخ دریادها مانده است. ترانه ای به شدت پاییزی و زیبا و تصویر گر پاییز و دلمشغولی های تمامی نسلها. متن ترانه و آهنگ را برای دانلود گذاشته ام و حتما توصیه میشود که این را گوش فرادهند چرا که بسیار زیباست و حدیث دل پاییز دوستان .
پاییزه ، پاییز عریون
لینک دانلود :
http://s3.picofile.com/file/7498850642/Paeez_WikiSeda_2.mp3.htmlترانه را از ویکی صداو عکس را از ایران سانگ گرفته ام.
دربخش معرفی کتاب ، به درخواست یکی از دوستان کتاب شلوارهای وصله دار مرحوم رسول پرویزی را برایتان گذاشته ام. داستانهای کوتاه و جذاب این مجموعه و همچنین فضاهای داستان که با زندگی روزمره بخصوص ما مردم این دیار غریبه نیست چرا که خود مرحوم پرویزی از نویسندگان بوشهری تاریخ معاصر به شمار میرود. کتابی هم در بازار موجود است با نام قصه های عمو رسول اگر اشتباه نکنم ، که در برگیرنده مجموعه ای از آثار این نویسنده فقید می باشد. لینک دانلود این کتاب را برایتان میگذارم.
گفتم :" همیشه پیش از آنکه فکر کنی اتفاق میافتد
باید برای روزنامه تسلیتی بفرستیم "