قدر خانواده اتان را بدانيد


با مردی که در حال عبور بود برخورد کردم اووه! معذرت میخوام. من هم معذرت میخوام. دقت نکردم ...

ما خیلی مؤدب بودیم ، من و این غریبه خداحافظی کردیم و به راهمان ادامه دادیم

اما در خانه با آنهایی که دوستشان داریم چطور رفتار می کنیم

کمی بعد ازآنروز، در حال پختن شام بودم دخترم خیلی آرام کنارم ایستاد همینکه برگشتم به اوخوردم و تقریبا انداختمش با اخم گفتم: ”اه ! ازسرراه برو کنار"

قلب کوچکش شکست و رفت

نفهمیدم که چقدر تند حرف زدم

وقتی توی رختخوابم بیدار بودم صدای آرام خدا در درونم گفت: وقتی با یک غریبه برخورد میکنی ، آداب معمول را رعایت میکنی اما با بچه ای که دوستش داری بد رفتار میکنی

برو به کف آشپزخانه نگاه کن. آنجا نزدیک در، چند گل پیدا میکنی. آنها گلهایی هستند که او برایت آورده است.
خودش آنها را چیده. صورتی و زرد و آبی

آرام ایستاده بود که سورپرایزت بکنه

هرگز اشکهایی که چشمهای کوچیکشو پر کرده بود ندیدی

در این لحظه احساس حقارت کردم

اشکهایم سرازیر شدند. آرام رفتم و کنار تختش زانو زدم

بیدار شو کوچولو ، بیدار شو. اینا رو برای من چیدی؟

گفتم دخترم واقعاً متاسفم از رفتاری که امروز داشتم نمیبایست اونطور سرت داد بکشم گفت: اشکالی نداره من به هر حال دوستت دارم مامان من هم دوستت دارم دخترم و گل ها رو هم دوست دارم مخصوصا آبیه رو

گفت: اونا رو کنار درخت پیدا کردم ورشون داشتم چون مثل تو خوشگلن میدونستم دوستشون داری ، مخصوصا آبیه رو ...

آیا میدانید که اگر فردا بمیرید شرکتی که در آن کار میکنید به آسانی در ظرف یک روز برای شما جانشینی می آورد؟

اما خانواده ای که به جا میگذارید تا آخر عمر فقدان شما را احساس خواهد کرد.

و به این فکر کنید که ما خود را وقف کارمیکنیم و نه خانواده مان

چه سرمایه گذاری نا عاقلانه ای! اینطور فکر نمیکنید؟!

به راستی کلمه "خانواده" یعنی چه ؟رفتار شما با برادر ، مادر ، پدرتان چگونه است ؟

زلزله ای که قلبهایمان را لرزاند

۸۰٪ از منازل شهر شنبه واقع در  منطقه کاکی شهرستان دشتی کاملاْ تخریب شدند ده ها نفر زیر آوار ماندند و بسیاری از عزیزان ما در شهرستان دشتی داغدار شدند. این حادثه جانکاه را به همه هم استانیهای عزیز  بالاخص مردم شریف شهرستان دشتی تسلیت می گوییم و از خداوند منان برای این عزیزان صبر جمیل مسالت داریم. امیدواریم هرچه زودتر درد این ضایعه سنگین از تن داغدیدگان  این زلزله با هوشیاری مسئولین و مردم شریف استان رخت برکند و زندگی عادی در شریان این شهر جریان یابد.

یک خطای دید جالب

                 

سرگرمی

بهار آمد

سالها در حال سال سپري شدن هستند و فصلها جابجا مي شوند و در يك چشم برهم زدني بر عمرمان افزوده مي شود،بهار با كوله باري از گل و سر سبزي از راه رسيد و ملافه سبز رنگش را فرش زير پايمان مي كند.در اين فصل دكمه شاتر دوربينها بيش از هر وقت ديگري كار مي كنندو ما از طبيعت پيرامونمان لذت مي بريم.

اين روزها از كوچه هاي روستا كه رد شي ، قالي هاي شسته شده اي را بر ديوارها آويزان ميبيني،اهل خانواده در تكاپوي خانه تكاني هستندو زن و مرد كوچك و بزرگ  در تميز كردن خانه كمك مي كنندو طبق سنت ديرينه در اكثر خانه ها نانهاي عيدي خوشمزه اي را مي پزند ومهياي پذيرايي از مهمانان در ايام نوروز هستند.ديد و بازديد و صله رحم هم از جمله كارهاي مهم مردم روستا در عيد مي باشد.

به آسمان نگاه ميكنم آسماني كه با تلئلو نور زيبايش را به زمين هديه مي دهد به زمين مي نگرم زميني كه گلهاي سفيد و زرد رنگش ، شكوفه هاي زيبايش به آسمان نگاه ميكند. آسمان سرشار از ذوق مي شود و درختان ( ليمو و كنار و نخلها ) از شور و نشاط در پوست خود نمي گنجد .بلبلان آواز خوان با صداي زيبايشان مهمان با غها هستند و با آوازشان گلها را مي رقصانند.

بلبلان، وقت گل آمد كه بنالند از شوق                             نه كم از بلبل مستي تو، بنال اي هوشيار

صوفي از صومعه گو خيمه بزن بر گلزار                               كه نه وقت است كه در خانه بخفتي بيكار

بامدادي كه تفاوت نكند ليل و نهار                                     خوش بود، دامن صحرا و تماشاي بهار

سبز باش همچون سبزه ، شكوفا شوهمچون گلهاي بهاري آبي و آرام چون درياي صاف

عيد بر شما خوش

 

اوسا کجا ایسا کجا(قسمت دوم)

ادامه مقاله اوسا كجا ؟ايسا كجا؟

عزيزانم هر چه از اوسا بگيم ،كم گفتيم،اوسا ماشين نبي .بيشتر مردم با مال (الاغ) به جاههاي دير سفر مي كردن اگه كسي ناچاک (مريض) واميت،چند روز ميموند تا پيكاب (نوعي ماشين وانت) ميش رضاي سرتلي يا حيدر آرمات یا مَح اسمال و حاج ماندني از ولاتاي هيروني حركت كنه و برسه اينجا . تا سوارشن برن بندر(بوشهر) صبح رو مي افتادن و پسين گايني مي رسيدن . از راه كهما (كوهستاني است بين رستمي و باشي) ره ناهمواري بي.سربالايي و دست انداز زياد داشت.نصفش پياده بيدن و صلوات مي فرستادن تا ماشين سالم از سربالايي رد شه . روزي يه ماشين از بندر ميومد و يه ماشين از اينجا ميرف بندر.كرايه هم نفري 10 تومان بي. ايسا چه؟ الحمدالله هر چند خونه اي يه ماشين هست(خدا بيشترشان بدهد)مردم ناز و افاده دارن با ميني بوس هم كمتر ميرن.سواري پيدا شده – پژو – سمند – پرشيا و ...و... اونايي هم كه ماشين ندارن با تاكسي تلفني ميرن، ميشه روزي 10 بار بوشهر رفت . مردم خيلي راحت طلب شدن حاضر نيستن تا سالمايه (سالم آباد) هم پياده برن. اگه هم مجبور بشن پياده برن هر دو قدم راه يكقدم به پس واميگردن و سيل ميكنن شايد ماشيني يا موتوري بياد. زندگي ماشيني شده ، مرگ ومير هم زياد شده چه جووناي نازنيني كه در اين سالها جونشون از دست دادن  و دي بواهها داغدار شدن . اوسا شايد سالي يك نفر در ولاتي مي مرد آن هم پيرمرد يا پيرزن به خاطر كهولت سن يا مريضي . دنياي صنعتي و ماشيني شده اجل جون مردم. هي ياد اوسا بخير وقتي ماشيني از شمال ولات پيدا وامي . بچا دلشون خش وامي ، مي رفتن بال ولات شايد بواشان و دي شان كه رفتن بوشهر پيش حكيم برگشته باشن . ماشين كه از اول ولات مي رسي بوق مي زد معلوم بي كه مسافرش مال اينجاست. بچا گنچراغ و كلكي (نوعي لباس زير)پاشون بي شَب مي زدن . "بوام ويندن، ديم ويندن" . تا مريض ميرسي خونه مردم ميرفتن پيششان و احوال پرسي مي كردن . مريض خوسيده رو لحافش. دختاي ولات به آن خونواده كمك ميكردن يكي كلو چاق مي كرد يكي چاي درست مي كرد يكي خونه جارو ميكرد . ايسا چه؟ همسايه نميفهمه كه همسايه اش مريضه از بچش مي پرسن بوات كجاس پيداش ني . ميگه شيرازه تو بيمارستانه جراحي كرده .

اوسا سي خونه كار كردن ، كارگرپيلي نبي غير از بنا . همه مفتي كار ميكردن فقط چاس و ناشتا  يا شوم خونه صاحب كار بيدن . يه بنايي تو ولات بي (مرحوم حاج خدر جعفري) از كردون تا رستمي تو نوبت بيدن . خونه سازي خيلي رواج نبي .خونه را رديفي(نه دستگاهي)به صورتL-U ميزدن با سنگ تيس – سنگ دره – شل- خونه ميزدن. ايسا چه؟سنگ لاشه،سيمان، آجر،كاشي ،تير چه بلوك و ... بنا فراوونه از ياسوجي بگير تا شهر كردي و تبريزي ولاتا پر شده .

       

ياد چندل و باچيل و بليو بخير . اوسا اي چيزا از كويت و بحرين مي آوردن سي بون خونه ها . هنوزم تو خونه هاي قديمي موجوده . چه محكم بي و قشنگ . اوسا ديوار تو اطاقا سفيد كاري نبي . با شل و بعضي با گچ فقط كفمال ميكردن به طوري كه سوراخ موراخا بپوشه . ديوارا ناصاف بي كنگره اي بي . به مرحوم حاج خدر(استاد بنا) مي گوتشو ديوار كجن جواب ميدا، آغاي كاكاش با گچ درست وامت يادش بخيرايسا چه خونه ها شده آپارتماني ، دستگاهي ، اپن دار، دوبلكس، زير زميني طبقه بالا ،گلخونه اي،  چند خوابه، اوسا مردم عيب ميكردن بگن اتاق خواب ، پيششان زشت بي حرف خواب بزنن بقولاً مي خواستن تو خوره بمونه اين گپا عمومي نشه . ايسا چه، فلاني خواب دوبلكس داره يه تخت خواب دو نفره با ميز از شيراز خريده تو خوابش گذاشته . و سي ديگران تعريف ميكنه اوسا مردم قانع بيدن ، تجملات نبي ، گراگري نبي، مردم بيشتر ماهيگيري، سنگ شكني، گچ پزي، جاشويي ميكردن وسيله درگه رفتن سي ماهيگيري برجي بي (قايقي كه با چوب درخت نخل مي ساختن) . قبله ولات برجي ها رديف بيدن . پسين گايني تورها تو برجي ها مي ذاشتن ميرفتن درگه سي ماهي . صبح زود وا ميگشتن هر برجي كه نزديك بر ميشد به نام صاحبش ميشناختن . در بلا كشيدن برجي ها همه كمك ميكردن . ماهي، فروشي نبي هركه دم تيو بي دست خالي وا نمگشت .همه ماهي ها تو ولات پخش ميشد. كمي هم به خورموجي ها مي فروختن . ايسا چه؟ ماهي تو خورموج و برازگون بيشتر و ارزونتره . اينجا سي خريد هم زوركي گير مياد . سي چه؟ آخه چه سر دنيا اندن مگه تي تري ها(قديمي ها) اينطور بيدن، اي روزگار ياد اوسا بخير . يه كمي به گذشته فكر كنين و واگردين ميدونم دنيا پيشرفت كرده ، درسته. بايد مهربونيها، صفا هم پيشرفت كنه دلا به هم نزديك بشه

ياد اوسا بخير، ياد مردان و زنان اوسا بخير. دلمان پره ، غصه داريم . كاش گذشته ها زنده ميشدن و شما ميديدين يه بار ديگه اوسا تو گرماهها ، زنا  مردا زير گز حاج خايا ، گز حيووني ، باغ خبيدو ، باغ كوري ،باغ صندالي ، گور خَيا مي چَسن(مي نشستند) تا خنك شن. ايسا چه؟ مهمون مياد در حياط، درميزنه، كسي در باز نميكنه ، بعد ميگه، ببخش، زير كولر بيديم، تلويزيون هم روشن بي صداي در نفهميديم آيفون هم چند روزي خراب شده، ميش علي(پدر خونه)هم خير نكنه نرفته برقكار بياره آيفون درست كنه . هي واي – بعله روزگاز امروزه ديگه ياد اوسا بخير

عکاس :حاج احمد دژدان

*حق چاپ و هرگونه نسخه برداری و تکثیر بدون اجازه ممنوع می باشد .

"با تشکر حاج قاسم یاوری"

هیـچ کس زنده نیست... همه مردند

دوستی می گفت: خیلی سال پیش که دانشجو بودم، بعضی از اساتید عادت به حضور و غیاب داشتند. تعدادی هم برای محکم کاری دو بار این کار را انجام می دادند، ابتدا و انتهای کلاس، که مجبور باشی تمام ساعت را سر کلاس بنشینی. هم رشته ای داشتم که شیفته یکی از دختران هم دوره اش بود. هر وقت این خانم سر کلاس حاضر بود، حتی اگر نصف کلاس غایب بودند، جناب مجنون می گفت: استاد همه حاضرند! و بالعکس، اگر تنها غایب کلاس این خانم بود و بس، می گفت: استاد امروز همه غایبند، هیچ کس نیامده!

در اواخر دوران تحصیل، باهم ازدواج کردند و دورادور می شنیدم که بسیار خوب و خوش هستند. امروز خبردار شدم که آگهی ترحیم بانو را با این مضمون چاپ کرده است:


هیـچ کس زنده نیست... همه مُردند.

کمک85000تومانی به مردم

یک روز کوه گردی

بعد از یک هفته پر از فراز و نشیب ،گرفتاریها و روزمرگی زندگی کوه گردی می تواند بهترین بهانه باشد.رفتن به کوه و بهره بردن از هوای پاک وآزاد که آرزوی خیلی از شهرنشینان است.بر این اساس طبق توافقات قبلی تصمیم گرفتیم  با سه تن از دوستان راهی کوه شویم.

ساعت 6صبح روز جمعه با دوستان هر کدام با یک کوله پشتی و البته با یک گرده چرب و نرم راهی کوه شدیم .  دِردِها که پر بود از درختهای کنار را ردکردیم .انجا یادآور خاطرات پاک دوران کودکیمان بود.در طول مسیر به کلاه چیرو  رسیدیم کنار این کوه شاهد اتوبان نیمه کاره ای بودیم که کماکان در حسرت آسفالت مانده بود اتوبانی که با اتمامش میتواند ما را از جاده دو طرفه و مرگبار ساحلی تا حدودی نجات بدهد.پس از طی کردن کلاه چیرو، سه دره نمکی ،دره تخشی و دره خر مرده قراردارد که ما مسیر  دره تخشی پیش گرفتیم .

کاشنیز ، خلیلوک، ترشوک . گنبول سبزی های خوراکی وفصلی کوهی ما است  که در طول مسیر بارها به چشم می خورد. با نمایان شدن رخ آفتاب هوا روشن تر شد.هوا آرام وصاف و  آسمان آبی تر از همیشه بود. وجود کوههای سر به فلک کشیده ، چین خوردگی های منظم کوه که  به یک رنگ و به موازات یکدیگر     درامده اند ما را محو تماشای طبیعت وصف نشدنی کوه می کرد . هوای  عالی با وجود دوستان بذل گو بر لذت این سفر افزوده بود.بعد از دو ساعت پیاده روی و عبور از پیچ در پیچ های دره خسته شده بودیم. (کوله پشتی هایی که انگار پر سرب بود وکولمان را رمبانده بود).جایی صاف و سرسبز را برای استراحت انتخاب کردیم البته آفتاب کمی با چشمانمان لجبازی می کرد. هیزم جمع شده را زیرکتری انداختیم  ، کتری  از شاخه درختی که دوسر آن را روی سنگ قرار داشت آویزان کردیم  . سیاهی کتری نشان از رفاقت دیرینه او با طبیعت داشت. بوی گل وگیاه  ،بوی آتش ،خوردن چای در کوه اونهم با اتش هیزم عجب مزه ای داشت.اندكي بعد در حال گشت زنی در کمر کوه و عبور از راههایی باریک معروف به راههای خرگوشی ما را بالای کوه رساندو بعد از  رویت دریا از بالای کوه به استراحتگاهمان برگشتیم . 

محمد داشت جوجه ها را کباب میکرد ، صدای جیز جیز جوجه ها با غر غر شکم ما رابطه ای هماهنگ داشتند. در همین حین یاد طنز کارگری افتادم که  می گفت:آدم گشنه ای که انتظار غذا میکشه به مثابه یک پلیسو (مارمولک کوهی)می ماند با گردنی دراز و دهنی باز.

ودر آخر چه خوب است ما انسانها همش به فکر مسافرتهای آنچنانی نباشیم یک گردش راحت وساده مثل  رفتن به کوه این طبیعت زیبا باشیم . کوه به ما درس شکیبایی، نلغزیدن از سنگهای زندگی ،در عین بزرگ بودن بخشنده بودن،داشتن اراده ای قوی وامیدوار بودن می دهد.

جند عکس دیگر را در ادامه مطلب ببینید:

ادامه نوشته

اوسا کجا ؟ ایسا کجا؟

به نام خدا

اوسا کجا ؟ ایسا کجا؟

مقدمه: در فکر این بودم که چگونه اهالی دیارم (بنجو) و دیگران به ویژه جوانان عزیز با فرهنگ و آداب و رسوم اسلاف و نیاکان آشنا سازم یا اینکه یادآور و متذکر گردم تا بتوانند با بهره گرفتن از الگوهها و    اسوه های گذشته ،روحیه تحمل ،تلاش ،امید،خودباوری، صداقت، ایمان و کردارنیک را در خود تقویت کنند. در این راستا تحلیل و نگرش هایی از اوسا (زمان گذشته)  و ایسا(حالا)به رشته تحریر درآورده و نمونه هایی از زندگی متجدد،متمدن و ماشینی امروز را با زندگی ساده و بی آلایش گذشته مقایسه نمایم . گرچه به یقین نویسنده مخالف نوگرایی و تجدد و پیشرفت نبوده و این امر طبیعی است که امروز باید بهتر از دیروز باشد.لذا بر خود لازم دانستم نوشته ای هرچند ناقص و مختصر خدمت عزیزان تقدیم نمایم .با ارائه نظرات مفید مساعدت نمائید.

اوسا(گذشته)کجا و ایسا(حالا) کجا؟یاد اوسا بخیر . چه روزگارخشی بی . مردمی صاف وساده پرجوش و همدل ،کار می کردن،زحمت می کشیدن ، عرق می ریختن ؛ سی کسب یه لقمه نون تا بچاشون شو راحت هُختِن.تو تابستونا، تو زمستونا، عرق ریزون ،بروش بروشون همه چی تحمل می کردن و خم به ابرو نمی اُوردِن.نه اُو(آب) آشامیدنی درستی بی، نه وسیله ای ، نه بهداشتی و نه تجملاتی بی.

 تابستونا قبله ولات ، دم دِرگه، کپرا ردیف بی،کپرای با صفا،از سر شمال ولات تا هیرو ولات همه کپر   می زدن . توی هر کپرتوگوشه اش یه هبانه یا منکل اُو بی. شونشینی غوغا میکه.بعد از شوم هرکی چراغ فانوسی یا طریکی (چراغ قوه) دسش بی و خونه همسایه می رفت . خَهک (خاک) نرم درگه پلاس و فرششو بی ، افتو بَی(اول مغرب) بوی خش ماهی بن پاطیلی مِشام هر رهگذری پر میکرد .خورا کا یکدست بی ، ((ماهی بن پاطیلی - سُپُخ – گمنه – مجبوس –قاطخ مَی منکل – پلیل –چوول –دو کشک)) و ... ایسا چه؟آن خبرا نی.پرس کسی نمی کنن . شاید بعضی از اهالی بچه همولاتیش درست نمی شناسن . همه میگن بیکار نامیم ، گرفتاریم . والله به پیر و پیغمبر همه اینا دلیله. شونشینی ها شده برنامه تلویزیونی ،ماهواره ، مسابقه فوتبال ، تی کیچه ها پرسه زدن ، همسایه ها خبر از همدیگه ندارن .به جای کپرا و کرگی ها و عریش ها و مجلسی های طبقه بالا شده خونه دستگاهی ، کولر ،اُو لوله کشی ،نه هنیم بالاتر کولر دو تکه ، ال سی دی ، و غیره

عکس زیر:کپر

منکل اُو:ظرف ذخیره آب (در گذشته )

 یه کولر کمه ،مهمون میاد.اوسا مهمونا و صاحب خونه ها و حتی بعضی وقتا حیوونا همه تو یه اطاق بیدن ، همه دایا و کاکا بیدن ، نامرحمی نبی . تو گرماها هر نفریه باد زن بلی دسشون بی با پنجه دست عرق پیشونیشون به زمین می ریختن .  ای روزگاریاد اوسا بخیر.ایسا خونه مدرن زدن چشم و هم چشمی و گراگری مردم رو داغون کرده ،خونه میزنن ، آشپز خونه باید اُپنی باشه. زنک میگه خونه فلانی کمد ام دی اف داره مگه ما چه کمتر اونائیم مردک بیچاره و بعضاً زن زلیل مجبور میشه شو وروز کار کنه ، وام بگیره ،منت کس و ناکس بکشه تا بتونه خواسته زنش تأمین کنه . از نوچیز دیگه پیدا میشه ، مییگن دیوار اطاقا تا یه متر تا دو متر سنگ کاری بشه ، دوباره گچ های دیوار رو می کرونن و سنگ میزنن . اوسا یه کرگی یا پاشلی ،یا خونه سنگ وشلی بی همه راحت بیدن دلاخش بی .

میلسی(مجلسی) نمونه ای از خانه های قدیمی روستا عکس زیر:

ضمناًمنظور از اوسا حدود ۵۰ سال قبل میباشد.

منتظر ادامه این مقاله در روزهای آتی باشید...

*حق چاپ و هرگونه نسخه برداری و تکثیر بدون اجازه ممنوع می باشد .

"با تشکر حاج قاسم یاوری"