آهای معلم بد

چند روز پیش روز معلم بود . طبق معمول دانش آموزان هدایایی به رسم یادگار برای معلمشان می آورند و شور و شوقی در این میان است که در دبستان این طراوت بیشتر به چشم میخورد. این مقدمه را نوشتم تا این مسئله را عنوان کنم که ما همگی در زندگی شخصی مان معلمانی وجود داشته اند که چه بسا بهره ها که از آنها نبرده ایم و مسیر دانش و فرهنگ و هنر تا در توان خود به ما یاد داده اند. معلمانی دلسوز که اگر ما تصمیم ترک تحصیل داشتیم بدون هیچ چشمداشتی به خانه ات می آمدند و با هزار لابه و التماس تورا به درس تشویق میکردند.همه ما تجارب چنین دبیران دلسوزی را داشته ایم و اکنون که به پشت سرمان نگاهی می اندازیم تمام آن کتک هایی که خورده ایم و دلخوری هایی که داشته ایم از دست معلم را به کناری نهاده ایم و میدانیم که همه آن وسواس ها و دلمشغولی ها درست یا غلط برای خودمان بوده و بس. ما همیشه اسامی این معلمها را بلند بلند فریاد میکنیم و از خوبی و دلسوزی آنها همه جا میگوئیم ، اما راستی خودمانیم ،معلمانی هم بودند که بویی از شمیم مهربانی آموزگاری نداشتند و در همان سالها که غم نان اینگونه برای قشر دبیران دردسر ساز نشده بود موارد مالی را مهمتر از کیفیت آموزش میدیدند.

اسامی اینگونه معلمان که واقعا هم کم بودند باید گفت . چرا فقط آن بخش از لیوان پر را نگاه کنیم ؟ مثالی میزنم.دوران دبستان معلمی بود به نام ظفر مند که تمامی مشخصات آن معلم بد را داشت و فقط و فقط بچه ها را میزد و گویی از این کار لذت هم میبرد ، مثلا من دانش آموز کلاس سوم بودم و او معلم کلاس دیگر خیلی راحت مارا به باد کتک میگرفت. موقع کاردستی اگر کسی سه چهار روز گیر ساختن یک کاردستی درست و حسابی بود نمره آن دانش آموز به زور به 15 میرسید ،برای 20 بردن راه آسانی درپیش بود تخم مرغ محلی را رنگ میزدی و یک بیست چاق و چله مغرور نثارت میشد. میخواهم این را بگویم که از بس در فرهنگ اجتماعی ما خیلی از مسائل را درپوش میگذاریم و تا آنجایی که به یاد دارم تمجید بوده و تعریف. پای دل دانش آموزان دیروز که مینشینی آنها هم هنوز از روزهای گریه و اندوه و استرس میگویند که هنوز کابوس شبهای اکنون آنهاست.


گاهی به آسمان نگاه کن

این شبها هوای بیرون به شدت لذت بخش است . وقتی که جایمان را برای خوابیدن بیرون می اندازیم زیراندازمان سردی خوشایندی به خود میگیرد که با پتویی که بر خود می اندازیم گرما روی وسرما زیر آرامشی وصف ناشدنی دارد . فغان سگ ولگردی از دور ،همهمه موجهای دریا و گهگهای نیز آلودگی گازموتورسیکلتی سمفونی شبانه طبیعتت را به هم میزند.  هنگام که نگاهت را به آسمان پولکدوزی شده شب میدوزی خود به خود سوزن و نخ آرزوهایت را به هم میبافی برای رویای شیرین چون کودکی ، اما رویای کودکیمان محدود به یک توپ فوتبال یا دوچرخه 16 bmx بود ،یا عروسکی که بارها که به شهرمیرفتی فقط از پشت ویترین به آن نگاه میکردیم،اما اکنون که کودکی سالهاست که گم شده در کوچه سنجاقکها و پشت پرچین خاطرت گهگاهی خاک میخورد رویای امروزمان رویای آزادی است . رویای صلح و دست در میان دستان مردم جهان و آبادی . رویای اینکه کاش میشد اخبار که گوش میدهیم صدای هیچ انفجاری را نشنویم ، ای کاش هیچ کودکی را آغشته به خون جهالت دیکتاتورها نبینیم و هزاران ای کاش دیگر. چقدر سخت میشود وقتی فکر میکنیم که این ای کاش ها آیا روزی فرا میرسند ، روزی فرا میرسند که بادبادک کودکی بدون ترس در آسمان آبی زندگیش بال بال بزند بدون هیچ واهمه ای ، روزی فرا میرسد که زنی برای غم نان شب خود را در آغوش دیگری نبیند، و آیا روزی فرا میرسد؟یاد ترانه ای قدیمی افتادم که میگوید : آخه هوشیاری غم بزرگیه ، و باز هم ای کاش که هوشیار وبیدار نباشیم ؟اگر باشیم که همواره با این اوضاع واحوال جهان و ایران جز افسردگی و خمودگی حاصلی در چهره و ذهنمان چیزی نمی یابیم.


بوی گل ابریشمی کم کم تورا چنان مست میکند که آرام آرام پلکهایت سنگین میشود و احساس میکنی که این ای کاشهای امشب هم شاید به خوابت آیند و ای کاش که رویای آزادی را شده برای یکبار در خواب نظاره گر باشیم .

غوغای ستارگان


دربخش ترانه های ماندگار ترانه ی زیبای غوغای ستارگان ساخته زنده یاد مهندس خرم و ترانه سرا کریم فکور که اولین بار توسط بانو پروین خوانده شد وبارها بازخوانی شده است که زیباترین بازخوانی محمد اصفهانی آن را اجرا کرد و به مراتب از بازخوانی های دیگر چه به لحاظ تنظیم آهنگ و اجرا تفاوت بسیاری دارد. این ترانه که بیشتر بین مردم به نام «امشب در سر شوری دارم » شهرت یافته ولی عنوان ترانه غوغای ستارگان هست که بین زندانیان سیاسی هم این ترانه بسیار رایج بوده ، اگرچه ترانه به لحاظ کلامی اصلا کلامی اعتراضی واجتماعی سیاسی نیست ولی بین دربندان افکار همواره محبوب مانده و هست .


(امشب در سر شوری دارم)

آهنگ ترانه: همایون خرم
کلام ترانه: کریم فکور

امشب در سر شوری دارم
امشب در دل نوری دارم
باز امشب در اوج آسمانم
رازی باشد با ستارگانم

امشب یکسر شوق و شورم
از این عالم گوئی دورم

از شادی پر گیرم که رسم به فلک
سرود هستی خوانم در بر حور و ملک

در آسمان‌ها غوغا فکنم
سبو بریزم، ساغر شکنم

امشب یکسر شوق و شورم
از این عالم گوئی دورم

با ماه و پروین سخنی گویم
وز روی مه خود اثری جویم
جان یابم زین شب‌ها
جان یابم زین شب‌ها

ماه و زهره را به طرب آرم
از خود بی‌خبرم ز شعف دارم
نغمه‌ای بر لب‌ها
نغمه‌ای بر لب‌ها

امشب یکسر شوق و شورم
از این عالم گوئی دورم

امشب در سر شوری دارم
امشب در دل نوری دارم
باز امشب در اوج آسمانم
رازی باشد با ستارگانم

امشب یکسر شوق و شورم
از این عالم گوئی دورم


لینک دانلود آهنگ :


http://www.mediafire.com/?4quuy3hsl654c15


پرچین روزگار



صبح که از خواب بر میخیزد دو نژداف (پارو) در دست دارد و با تن نحیفش روانه آبی دریا میشود و قایق کوچکش و به امید گرفتن و شوق دیدن ماهی در خرده گیرش (تور ماهیگیری). با اینکه چه سفرهای دریایی بی شمار وخطردار و با مسافتهای بیشمار رفته همواره دل به دریا بسته و عاشقانه دوست دارد این آبی بیکران بی آلایش. همین آبی دریا برادرش را سالها پیش از او گرفته و چندین بار هم خودش را در کام امواج دریاها دیده و تنها با مرگ چند قدمی بیشتر فاصله نداشته ولی هنوز پسیند که میشود روی خنکای خاکهای دریا مینشیند و تنها دلخوشی اش همین چند متر خرده گیر ماهی گیری اش است و بس. رو به آفتاب که غروب میکند مثل کودکان با خاک دریا بازی میکند و چنان شوقی در چشمانش میبینی برای فردایی دیگر و با خنده هایی که از روزگاران خسته تا هنوز و با سرفه هایی همراه ، امید را در دل تو زنده میکند و عشق میکنی که میش محمود که خیلی وقت هم نیست که زار محمود هم شده چقدر عشق به زندگی را با کمترین مصالح دور بر خود عاشقانه به من و نسلهای من امید میدهد و می آموزد.

صداهایی که می آزارند

امروزه اگر بخواهید خانه ای بخرید و آن خانه نزدیک مسجد باشد شک نکنید که قیمت خانه چندین درصد ارزان تر از خانه های دیگر است و علت آن هم صداهایی است که بطور فزاینده ای ایجاد میشود و باعث آزار و اذیت همسایگان این مکان مقدس میشود. آلودگی صوتی که میگویم حمل بر این نشود که نگارنده این چند سطر را ملحد و بی خدا بنامید چرا که در بار نخست تا بخواهید در این موردصحبتی به میان آوری شما را با القاب و الفاظ ضد دینی می ارایند بدون هیچ گونه تامل و تفکری.  همواره بخصوص در این چند ساله اخیر که دعاهای ندبه و آل یاسین و دیگر دعاها به وفور خوانده میشودکه بیشتر هم جنبه بازار صدا دارد و به رخ کشیدن قدرت آوازی  و سفره هایی به نام حضرت رقیه و دیگر معصومین گرفته میشود و چه بسا دیده ایم که فاصله معنوی مردم هم با اموری روحانی و دینی کمتر و کمتر شده است . دوم اینکه این ادعیه ها با صدای بلند و کر کننده از بلندگو به گوش مردم میرسد و بدتر از آن وقتی است که مراسم فاتحه ای باشد و آن وقت است که دیگر طاقت ها بی تحمل میشود ، چرا که سوای آنکه چندین ساعت شما یکریز بلندگوها را باید تحمل کرد جویدن قرآن هم هست که متاسفانه به وقیح ترین وجه ممکن خوانده میشود و شوربختانه هیچ کس هم نیست که حداقل در مورد اینگونه خواندن زشت کلمات آسمانی خدا به این آقایان توضیحی دهد که اینگونه خواندن کتاب خدا جز توهین و طرد کردن  مردم از قران چیز دیگری حاصل آن نیست. طبق فرمایشات روحانیون محل که چندین بار هم در این بار متذکر شده اند و هیچ گاه هم نصیحت و تذکر این اشخاص محترم به گوش این افراد تاثیری ندارد و همواره برساز ناکوک و بدصدای خودشان میکوبند. شما را به خدا از هریک از همسایگان مسجد که انسانهای معتقد و متدین به اسلام هستند بپرسید جز اینکه ورار دل میکنند چیز دیگری نمیشنوید. آنگونه که دین مبین اسلام هم فرموده تنها برای اذان است که باید از بلندگوها ندای دل را شنید و چه خوب است که این ندای دل با صوت و لحن خوش شنید که برای چند لحظه صدای ملکوتی را میتوان با جان و دل احساس کرد و آنگاه است که میتوان گفت وخدایی که در این نزدیکی است پای آن کاج بلند لای آن شب بوها.

سایفون 3 آنتی فیلتری دیگر

سایفون 3 آنتی فیلتر بدکی نیست. دانلود کم حجمش و سرعت نسبتا خوب ان شاید اندکی مشکلات فیلترنت ما را حل کند.


http://s2.picofile.com/file/7723961826/psiphon3.exe.html

تنها بنای مستحکمی که فرو نمیریزد.

شاهکاری دیگر از مانا نیستانی

محنت بسیار


در روزنامهء" اقدام" چاپ تهران مسابقه ای تحت عنوان "هدیهء عاشق"به مسابقه گذارده می شود که دربارهء" گل فراموشم مکن" که یکی از قصه های اروپایی است می باشد. 
خلاصه قصه چنین است: عاشق ومعشوقی در کنار رود دانوب مشغول تفریح و دلدادگی بودند که ناگهان معشوق، گلی را در رودخانه می بیند و با نگاهش می فهماند که چقدر مشتاق آن دسته گل است. عاشق بدون ملاحظه، خود رابه آب می اندازد و گل را به سوی معشوقش می اندازد و می گوید "فراموشم نکن" وخود به دیار نیستی می رود، از آن پس، آن گل را "گل فراموشم مکن"می نامند. 

در این مسابقه بزرگانی مثل" رشید یاسمی "و "وحید دستگردی"شرکت می کنند ولی برنده مسابقه ایرج میرزا می شود که شعر زیر را می سراید:



عاشقی محنت بسیار کشید

تا لب دجله به معشوقه رسید

نشده از گل رویش سیراب

که فلک دسته گلی داد به آب

نازنین چشم به شط دوخته بود

فارغ از عاشق دل سوخته بود

دید در روی شط آید به شتاب

نو گلی چون گل رویش شاداب

گفت به به  چه گل رعنایی ست

لایق دست چو من زیبایی ست

حیف از این گل که برد آب او را

کند از منظره نایاب او را

زین سخن عاشق معشوقه پرست

جست در آب چو ماهی از شست

خوانده بود این مثل آن مایه ناز

که نکویی کن و در آب انداز

خواست کازاد کند از بندش

اسم گل برد و در آب افکندش

گفت رو تا که ز هجرم برهی

نام بی مهری بر من ننهی

مورد نیکی خاصت کردم

از غم خویش خلاصت کردم

باری آن عاشق بیچاره چو بط

دل به دریا زد و افتاد به شط

دید آبی ست فراوان و درست

به نشاط آمد و دست از جان شست

دست و پایی زد و گل را بربود

سوی دلدارش پرتاب نمود

گفت کای آفت جان سنبل تو

ما که رفتیم بگیر این گل تو

بکنش زیب سر ای دلبر من

یاد آبی که گذشت از سر من

جز برای دل من بوش مکن

عاشق خویش فراموش مکن

خود ندانست مگر عاشق ما

که ز خوبان نتوان خواست وفا

عاشقان را همه گر آب برد

خوب رویان همه را خواب برد


ما کیلو چند هستیم ؟!!!!!!


مذاکرات سرنوشت ساز ملی، یا یک گیم که فقط باید به مرحله بعد آن برویم!


گفت‌وگوی ایران و ۱+۵ در قزاقستان: بی‌نتیجه، بی‌فایده و بی‌اعتنا به نگرانی‌های مردم

http://www.kaleme.com/1392/01/18/klm-139015

فری گیت

بعد از مدتی طولانی که اینترتمان قطع بود برگشتیم و با فری گیت فیلتر شکنی که در این روزهایی که اوضاع وی پی ان و ساکس و بقیه فیلتر شکنها چول است فری گیت داغ ناچاری و بی پدری است و ای بدک هم نیست . برای دانلود فایلش را در زیر برای عزیزان میگذارم .


http://s1.picofile.com/file/7716961612/fg739p.exe.html

14 اسفند سالروز درگذشت مصدق



امروز چهل و ششمین سالروز درگذشت محمد مصدق است..
مردی که پوزه استعمار را به خاک مالید...
یادش گرامی باد..

صدای پای عید

معمولا عید برای ما هیرونی ها نوید خوشایندی نبوده و نیست. شاید هم این ناخوشی از عید که میگویم شخصی باشد ولی احساس میکنم که بیشتر ما همین حس را نسبت به عید و عیدانه داریم. دلایل مختلفی است که عید را زیاد نمیپسندیم. نخست این که با آمدن عید در هیرو و بخش جنوبی کشور صدای ناقوس وحشتناک گرما و خشکی سبزه زار اندکی که دشتهایمان را پوشانده ،راخبر میدهد. بوی شب بوها کم کم از شبانه های زمستانمان حذف میشوند و گیاه بهمن رنگ زردی به خود میگیرد و پرنده های مهاجر رو به شمال شبانه سفرشان را آغاز میکنند. امید به باران خیلی کمرنگ میشود و بادهای قوس چون زمستان نوید باران نمیدهند . دلایل دیگری هم دارد از جمله اینکه پدر ومادرهای ما زیاد این عید را جدی نمیگرفتند و ما بیشتر از رسانه ها و فامیل هایی که از شهرهای دیگر عید به روستاهای ما می آمدند اهمیت آن را میدانستیم. یا اینکه 13 روز تفریح و گشت و فوتبال و یکباره این همه خوشی را کناری بگذاریم و چشم در چشم معلم ، آنهم نه معلم امروز بلکه معلم دیروز دهه شصت که اگر کسی چون قاسم ظفرمند باشد که دیگر واویلا، چرا که از معدود معلمانی بود که هیچ گاه بچه ها اورا نمیبخشند چرا که از سر کینه وعقده بچه ها را به باد کتک میگرفت .

یکی از دلایل دیگر هم بر میگردد به تنبلی و بازیگوشی ما که قبل از عید معمولا خانه تکانی انجام میشد و حتما مجبور بودیم که علیرغم میل باطنی مان به این کار طاقت فرسا تن در دهیم و روزی را به غیر از خیط و فوتبال بگذرانیم.

البته عید این سالها به مراتب جدی تر گرفته میشود از سوی پدر ومادرها ، هفت سین ها برقرار است و بیشتر خانواده ها اعتقاد به این دارند که حتما سفره هفت سینشان کامل باشد.

احساس بچه های امروز دبستان نمیدانم چیست ولی نسل برزخی ما این احساس را کم و بیش داشتیم و متاسفانه هنوز ته مانده آن در ذهنمان حس میکنیم.

کلام بزرگان


منبع : فیسبوک