روزهای آخر جلال آل احمد به قلم سیمین دانشور



خانم دانشور در فصل "چنین رفت حکایت" در کتاب "غروب جلال" که نشر "آئینه جنوب" منتشر کرده نوشته است:

«به جلال نگاه کردم. دیدم چشم به پنجره دوخته، چشم هایش به پنجره خیره شده، تبسمی بر لبش بود. آرام و آسوده. صبح زود همه آمدند، هر که دراین دو ماه و چند روز آخر دیده بودش و شناخته بودش. زن ها و مردها و بچه های شالیکار که غالبا در زیر باران و یا آفتاب سوارشان کرده بود و به مقصد رسانده بودشان، شب پاها که تا صبح طبل می زدند تا خوک ها را از مزارع برنج برانند و خواب را از چشم همه می پرانیدند و جلال چند بسته ی سیگار اشنو بر میداشت و به سراغشان می رفت. شب اول غریبه انگاشته بودندش اما بعد، خودی تر از هر خودی می دانستندش.
شمس و دکتر عبدالحسین شیخ و تیمسار ریاحی و مهندس توکلی و دکتر خبره زاده از تهران رسیدند
تابوت را در آمبولانس گذاشتند و راه افتادیم

پس از مرگ جلال، شایعه های بسیاری درباره ی او سر زبان ها افتاد. .. از جمله این که جلال را ساواک کشته است و زنش که من باشم، تهدید شده ام که سکوت پیش گیرم و اندیشه کار خویش گیرم.
جلال از همان اوان ازدواجمان در خلط سینه اش خون دیده شد. سل نداشت اما برونشیت مزمن داشتو قلبش هم نسبت به اندامش کوچک بود و سیگار کشیدن و نوشیدن نوشابه(مشروب) برایش ممنوع شده بود. پدرش حضرت آیت الله سیداحمد طالقانی جلال را پیش دکتر عباس آل احمد برد. این تشخیص را او هم داد. هرچه به جلال التماس کردم که سیگار را ترک بکند، زیر بار نرفت و با مهارت خود مرا هم سیگاری کرد. نوشابه (عرق) خوردن را هم ادامه داد و کوشید مرا هم، هم پیاله ی خود بکند که زیر این بار نرفتم. وقتی به اسالم می رفتیم، یعنی می رفتیم که دو ماه و اندی بعد جسدش، جسد بی جانش را به تهران بیآوریم، در قزوین توقف کرد و چندین کارتن قزوینکا(عرق معروف قزوین) خرید. در نوشابه هایش (بطری مشروب) آب جوشیده می ریختم، اما آدم تا سرشار نشود که دست از سر بطری بر نمی دارد، آن هم کسی که از ساعت یازده صبح تا اواخر شب قزوینکای ملک ری می نوشد و سیگار کارگری اشنو می کشد. بیشتر هم پالکی های جلال، از مرادش مرحوم خلیل ملکی گرفته تا مریدش دکتر غلامحسین ساعدی قربانی نوشابه (عرق) شدند. ملکی و ساعدی از سیروز کبدی از دنیای خراب ما مهاجرت کردند و جلال از آمبولی.
جلال را نوشابه (عرق) و سیگار اشنو کارگری کشت نه چیز دیگر

نظرات 2 + ارسال نظر
محمود چهارشنبه 2 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 09:18 ب.ظ

در بعضی از کتاب ها نوشتند که حزب توده این کار و کرده بعضی ها هم که خانم دانشور هم اشاره کرده میگن کار ساواک بوده که البته این حرف بیشتر جنبه سیاسی اینرو نشان می ده و میگن جلال مشروبات الکلی نمی خورده که بنظر من نمی خوان چهره زشتی از این نویسنده بزرگ نشان بدهند و واقعیت اصلی رو خانم دانشور بیان کرده اند.

همه اون چیزایی که در مورد ایشان گفته اند شایعه بوده و نزدیکترین به او سیمین بانو بوده که با صداقت آن چه را دیده بود بیان کرد.

[ بدون نام ] دوشنبه 21 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 03:22 ق.ظ

در ادبیات انگلیس رابرت برون نینگ و همسرش الیزابت برت برونینگ ولی رابرت کمی مشهور تر

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد