پیرمرد و دریا


همیشه اورا با کیسه ی ابزار ماهیگیری اش میدیدی ، مقداری طعمه ، چند قلاب و نخ ماهیگیری و دیگر هیچ .با کمری که روزگار آن را چون کمان خم کرده بود ولی همواره بادریا بود و تا چشم کار میکرد نگاهش به افق آبی بیکران دریا بود وبس. گهگاهی از کنارت که رد میشد میپرسیدی : چیزی هم گرفته ای ؟ با صدایی خسته میگفت : نه خبری نبود. اما چند قدم آن ورتر که میرفت صدای ماهی زنده در کیسه اش که خودرا برای رهایی به تقلا وا میداشت تورا از روز خوب ماهیگیری آگاه میکرد ، حربه ای که صیاد جماعت به آن وفا دارند و معتقد. روزهای آخر زندگی شکرالله دریانورد به سختی میگذشت حتی برای جمع کردن روبیان در چم زانو میزدو سنگها را میکاوید برای روز خوش ماهیگیری افسوس که روزگار توانش را از اوگرفته بود و چون سابق نای راه رفتن را نداشت . نوه اش خاطره ای دارد از او که روزی پدربزرگم دویست تومان به من داد که یک قوطی روبیان برایش جمع کنم ، من دویست تومان را برداشتم و تا توانستم قوطی را پر کردم از حلزون و سنگهای کوچک و مقدار آخری قوطی که حلزون و سنگها را بپوشاند چند روبیان هم روی آن ریختم و تحویل پدربزرگ دادم، بعد از آنکه با دویست تومان آن زمان چه خوشی ها که نکردم وقتی برگشتم پدر بزرگ بود و یک جامر پنگی و آخرین کتکهایی که ازش خوردم.

نظرات 10 + ارسال نظر
محمد خلیلی پنج‌شنبه 5 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 09:40 ب.ظ

سلام.مرحوم شکرالله دریانورد صیاد ماهر و زبردستی بوده.نقل از پدرم شنیده ام که یک نقطه از حیر را اختصاصا پیدا کرده بود که ماهی فراوانی داشت.دشمن جان سویتی و هومور و ماهی چخک.در خانواده این مرحوم هم این عشق به ماهی گیری به ارث رسیده است.خدایش بیامرزد

علیرضات شنبه 7 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 09:53 ق.ظ

جای شگری کور نی...(مشت حیدر)

عبدالرحیم کارگر یکشنبه 8 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 05:45 ق.ظ

اگر ویکتور هوگو زنده بود داستانش را بوالخیر و از شکری مینوشت

درود جناب کارگر. در بلاد ما ویکتورهوگوها را جایی نیست. همین بوشهر خودمان مگر چوبک و آتشی و صفدری و ..... نداشت ولی افسوس از برخورد حاکمیت و طبقه نخبه جامعه

اران دوشنبه 9 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 09:08 ب.ظ

سلام.رکورد دار خیط انداختن در هوای شمال های پر.

نورالدین سه‌شنبه 10 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 10:20 ق.ظ

آغ علی سلام مطلب بسیارجالبی نوشتی. ناگفته نماند پدربزرگم سی خوم هم نمیگفت ماهی هست یا نه ولی من وقتی میومدم دیگه ازش نمیپرسیدم چیزی گرفتی یانه درجا کنارش مینشستم . ولی خداییش فکرنکنم کسی بتونه ۶تا خیط باهم یه جا بندازه ولی اون این کار رو میکرد به انگشت پاهاش هم خیط میبست.

علی حاج قاسم دوشنبه 16 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 08:59 ق.ظ

درود
روحش شاد ایم خشی بی همیش جمش بهیم اغا علی یلت هامی ای روزگار
اوما الان ایم پسش پا گرتنا مهی ونورو

انسان باش شنبه 21 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 10:29 ب.ظ

علی حاج قاسم .چرا؟ چرا؟ توهین .آنها هم شخصیتی دارند .چرا اینگونه به افکارت اجازه می دهی.که چنین بنویسی. تا کی می خواهی....

وحید عسکری.shiner moon پنج‌شنبه 1 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 09:02 ب.ظ

سلام علی جان .عیدت مبارک وخدا قوت.این موضوعات ادمو برمیگردونه به قدیم.درسته که مثل شکری رو ندیدم ولی زندگی اون موقع رو خیلی بیشتر از الان دوست دارم

درود وحید نازنین. ممنون برای همه صفایت ولی همچنان با پیراهن ورزشی ات مشکل دارم بجز شماره 6 آن

علی سه‌شنبه 6 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 01:37 ق.ظ

سلام
انگلیسی هم بلد بی
خدا رحمتش کند

علی سه‌شنبه 6 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 03:02 ب.ظ

با سلام خدمت دوستان
پیرمرد و دریا اثری است که توسط ارنست همینگوی آمریکایی نوشته شده است. که این کتاب تا حدودی با کتاب "موبی دیک" هرمان ملویل برابری می کند. این دو کتاب هر دو setting آنها دریا می باشد.

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد