به بهانه زادروز چارلی عزیز



اموخته ام ... که با پول می شود خانه خرید ولی آشیانه نه، رختخواب خرید ولی خواب نه، ساعت خرید ولی زمان نه، می توان مقام خرید
ولی احترام نه، می توان کتاب خرید ولی دانش نه، دارو خرید ولی سلامتی نه، خانه خرید ولی زندگی نه و بالاخره ، می توان قلب
خرید، ولی عشق را نه.

آموخته ام ... که تنها کسی که مرا در زندگی شاد می کند کسی است که به من می گوید: تو مرا شاد کردی
آموخته ام ... که مهربان بودن، بسیار مهم تر از درست بودن است
آموخته ام ... که هرگز نباید به هدیه ای از طرف کودکی، نه گفت
آموخته ام ... که همیشه برای کسی که به هیچ عنوان قادر به کمک کردنش نیستم دعا کنم
آموخته ام ... که مهم نیست که زندگی تا چه حد از شما جدی بودن را انتظار دارد، همه ما احتیاج به دوستی داریم که لحظه ای با وی
به دور از جدی بودن باشیم
آموخته ام ... که گاهی تمام چیزهایی که یک نفر می خواهد، فقط دستی است برای گرفتن دست او، و قلبی است برای فهمیدن وی
آموخته ام ... که راه رفتن کنار پدرم در یک شب تابستانی در کودکی، شگفت انگیزترین چیز در بزرگسالی است
آموخته ام ... که زندگی مثل یک دستمال لوله ای است، هر چه به انتهایش نزدیکتر می شویم سریعتر حرکت می کند
آموخته ام ... که پول شخصیت نمی خرد
آموخته ام ... که تنها اتفاقات کوچک روزانه است که زندگی را تماشایی می کند
آموخته ام ... که خداوند همه چیز را در یک روز نیافرید. پس چه چیز باعث شد که من بیندیشم می توانم همه چیز را در یک روز به دست بیاورم
آموخته ام ... که چشم پوشی از حقایق، آنها را تغییر نمی دهد
آموخته ام ... که این عشق است که زخمها را شفا می دهد نه زمان
آموخته ام ... که وقتی با کسی روبرو می شویم انتظار لبخندی جدی از سوی ما را دارد
آموخته ام ... که هیچ کس در نظر ما کامل نیست تا زمانی که عاشق بشویم
آموخته ام ... که زندگی دشوار است، اما من از او سخت ترم
آموخته ام ... که فرصتها هیچ گاه از بین نمی روند، بلکه شخص دیگری فرصت از دست داده ما را تصاحب خواهد کرد
آموخته ام ... که آرزویم این است که قبل از مرگ مادرم یکبار به او بیشتر بگویم دوستش دارم
آموخته ام ... که لبخند ارزانترین راهی است که می شود با آن، نگاه را وسعت داد
نظرات 5 + ارسال نظر
محمد خلیلی چهارشنبه 6 دی‌ماه سال 1391 ساعت 12:08 ب.ظ

سلام.اگه به جملات بالا توجه کنیم به درستی متوجه خواهیم شد که چاپلین دوست داشتنی چه انسان بزرگی بوده.جملات بالا معرکه است.

من ودخترم چهارشنبه 6 دی‌ماه سال 1391 ساعت 05:00 ب.ظ

بادرود.
ومن نیزآموخته ام که:
اکسیر محبت جادو می کند
مردم داری هنر سترگ پاک سیرتان است
ایمان حقیقی از ظلم وجور تهی ست
گوشه چشمی به تهی دستان، لذت بخش ترین احساس را می آفریند
دوست داشته باش ،تا دوستت داشته باشند
اسب سرکش نخوت با سر تو را بر زمین فلاکت می کوباند
آموخته ام که زندگی همین امروز است که بر خشت دیروز بنا شده وزیر بنای فرداست
واینکه گرگ سیرتان همواره در کمینند وباید بهوش باشیم

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 7 دی‌ماه سال 1391 ساعت 06:14 ب.ظ

شاید زندگی آن جشنی نباشد که آرزویش را داشتی، اما حال که به آن دعوت شده ای، تا می توانی زیبا برقص.

امیر پرویز روح انگیز شنبه 9 دی‌ماه سال 1391 ساعت 06:09 ب.ظ

زندگی و روابط با افرادی که نزدیکمون هسن خیلی پیچیده ن . خیلی دوست داریم به انچه گفته شده یا میدانیم عمل کنیم ولی راحت نی .
شادی یه مساله فردی و خصوصی ن یا یه چیز عمومی و جمعی ؟
چطور وامبه بدستش بیاریم یا ایجادش کنیم ؟
دیریست طفل شادی گم شده . . .

صادق پنج‌شنبه 14 دی‌ماه سال 1391 ساعت 10:35 ق.ظ

آمو خیلی زدی به ادبیات و هنر یکمی هم از ولات و منطقه بگو

سلام صادق جان. دسترسی به نت خیلی کم دارم. ایشالا درست میشه . قربانت

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد